نشانِ راه

قلم‌نوشت‌های یک مهندس مواد

قلم‌نوشت‌های یک مهندس مواد

نشانِ راه

نشان را علامت و نشانه معنا کرده‌اند. در اینجا نشان‌های راه زندگی در پیچ و تاب‌ها بیان می‌شود. آن نشان‌هایی که حافظ به زیبایی گفت:
از امتحان تو ایام را غرض آن است / که از صفای ریاضت دلت نشان گیرد

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۶۱ مطلب با موضوع «قلم نوشت (یادداشت‌ها)» ثبت شده است


#کارل_پوپر حرف قابل تأملی می‌زند، او می‌گوید: «برای کشتن یک جامعه روشی ساده به کار گیرید بر فرهنگ آنان تمرکز کنید،
ابتدا کتاب را از آنها بگیرید و بعد سرشان را درون تلویزیون فرو کنید ...»

گاهی احساس می‌کنم نظام تبلیغات کمر همت را بسته است که زندگی را از ما بگیرد. دیروز جمله‌ای روی قطارهای مترو توجه مرا به خودش جلب کرد، عبارتی با این مضمون که "بی وقفه فیلم ببین"! با خودم گفتم یعنی بی وقفه درگیر زندگی های ساخته شده باشم؟ پس کی خودم زندگی کنم؟
چه زمانی دست خودم را بگیرم و ببرم در دل طبیعت و اندکی در آرامش کوهستان به عظمت هستی پی ببرم و چه زمانی مشکلات را با مدد موسیقی طبیعت حل کنم؟

به گمانم در عضر حاضر خیلی باید مراقب ساعات تلوزیون گردی، وب گردی و کتاب نخواندن هایمان باشیم.
مبادا فرصت فکر و آشنایی با تفکرهای جدید غوطه‌ور بین کتاب ها را از خود سلب کنیم.
مبادا در سبد خرید روزانه مان کتاب نباشد!

قدم زدن کنار رودخانه‌ها و غرق شدن در صدای طبیعت را با هیچ گفتگویی پیرامون حوادث جهان پر آشوب معاوضه نمی‌کنم. البته آن زمان‌ کلام نیز در دهان می‌ماند و ذهن اجازه سخن‌ نمی‌دهد.

خودتان را به ساعتی تماشای آبشارها دعوت کنید بگذارید عظمت جهان شما را مدهوش عشق و زیبایی کند و ذهن تان تیزبین و متفکر شود.

 


 


 

ایام تان عالی
ارادتمند، پرستو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۹ ، ۲۱:۱۷
پرستو مرادی

چند روزی گذشته است از روز مادر و تب و تاب تبریک ها، اما به راستی چه هدیه‌ای جبران چند دقیقه عمر مادر است؟
گاهی عشق مادری، یک مادر را سال‌ها کنار مزار فرزندش نگه می‌دارد.
اینجا آرامگاه «ننه علی» و یگانه فرزند او «قربانعلی» است. بعد از شهادت فرزندش، ننه علی بیش از ۱۷ سال کنار مزار فرزندش زندگی می‌کند.
نه قلم من و نه قلم هیچ کس دیگری نمی‌تواند حقیقت ماجرای عشق مادری چون ننه علی را به خوبی روایت کند و با خود می‌گویم این عشق مادری چیست که چنین مادر را بی تاب فرزند می‌کند؟
شب‌ها تا صبح بر بالین کودکش شب را سحر می‌کند.
آنچه خوب است، مادر ابتدا برای فرزندش طلب می‌کند.
اولین کلمات کودکش را می‌شنود و اولین کسی است که گنجینه واژگان کودک را غنی می‌کند.
و اما جنگ با دل مادران ایران ستیز کرد و دل هایشان را نا آرام...
پای حرف مادران ‌شهید نشسته ام، یکی می‌گفت روز تشییع فرزندم، اشک نریختم، چون وصیت کرده بود در غم من اندوهناک نشوید و من در عجب بودم که مادر چه قدرت درونی در کنترل احساساتش دارد...
مادری دیگر از آرزوهای دامادی فرزندش میگفت و شیطنت های آن...
دیگری از شکسته شدن دست همزمان دو پسر شهیدش در دو عملیات جدا میگفت و...

و ننه علی یکی از هزاران مادر زخم دیده از جنگ بود که عشق مادری را عجیب به تصویر کشید...

نمی‌دانم در مقام مادر چه باید نوشت، من که خود مادر نیستم اما می‌دانم آن کس که مادر است، عاشق است و این را از قصه ننه علی آموختم...

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۹ ، ۲۱:۱۶
پرستو مرادی

یکی ایستاده
یک نفر سر بر چارچوب در می‌گذارد
آن یکی دست راست بر سر نهاده
آن مرد دست بر سینه نهاده
آن زن به احترام سرش را خم می‌کند
آن یکی...
و اما وجه اشتراک بین همه آن‌ها، اشکهای بی امانی است که بر گونه می‌نشیند درست زمان رسیدن و تماشای گنبد و سقاخانه
اینجا چشم‌ها بیشتر از زبان سخن می‌گویند...

 


هفت روز پیش اینجا بودم و چه زود می‌گذرد این عمر، عکس متعلق به ورودی صحن انقلاب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۹ ، ۲۱:۱۳
پرستو مرادی

سال گذشته چنین روزی بود، طبق عادت از همان صبح جمعه موبایل را روی پرواز گذاشتم و رفتم کلکچال. رسیدم به نورالشهدا، چای را که در لیوان ریختم، نشستم روی نیمکت، خانم کوهنورد کنار دستی من گفت که سردار قاسم سلیمانی را ترور کردند.
گفتم کی؟ گفت امروز صبح.
همان لحظه وارد اینستاگرام شدم که خبرگزاری ها را چک کنم، خبر درست بود.
راستش من خیلی سردار را نمی‌شناختم، اما یک چیز مرا ناراحت کرد، واژه «ترور»!
ترور سردار با سلاح لیزری که از تکنولوژی بسیار بالایی برخوردار بود، طوری که هدف زمانی برای فرار ندارد و بسته به تنظیم شما میزان تخریب هدف تعیین می‌شود. مرا ببخشید از واژه تخریب استفاده کردم، تکه تکه شدن انسان ها شاید حق مطلب را ادا کند. (سال پیش در صفحه قبلی مفصل در مورد سلاح لیزری صحبت کردم).

برگردم سر واژه «ترور»، همین چند جمعه پیش باز یک دانشمند ما را ترور کردند! درست روزها و لحظاتی که ما خوابیم!
برگردیم عقب تر و ترور دانشمندان و دیگر شخصیت های مهم کشور ما، ترور شهید صیاد شیرازی و...!
از نگاه من #ترور نهایت ترس و غیرانسانی بودن را نشان می‌دهد. تو از قدرت نظامی، قدرت علمی و... طرف مقابلت می‌ترسی و با هزاران حربه و نقشه در یک بزنگاه حمله می‌کنی!
فارغ از جناح های سیاسی، ترور در همه جهان محکوم است و ناراحتم که خاورمیانه سالهاست با ترور روزگار سر می‌کند و صبحانه جمعه‌های ما گاه آغشته به تلخ کامی های ترور است.
و ‌شاعر نباید می‌گفت «جغرافیا یک دروغ تاریخی است»، نه سرنوشت ما عجیب گره خورده به جغرافیا!
و قلب من هنوز برای پرواز ٧۵٢ درد می‌کند، خاطرات تلخ چند جبهه ای شدن ما، هنوز اشک و بغض مردمم را در تشییع سردار به خاطر دارم، هنوز تلخی خبر ترور دانشمندان کشورم مرا محزون می‌کند. هنوز اشک‌های مادری در کنار مزار دخترش از مسافران هواپیما را در خاطر دارم. امروز حرفی نداشتم. امیدوارم یک روز جنگ تمام ‌شود، همین...
و هیچ گاه از پشت خنجر نزنیم، ترور خنجر نامردی است با عواقب تلخ ترش.
دنیا گاه‌ عجیب تلخ می‌شود...

 



 

عکس دوم متعلق به روز تشییع سردار قاسم سلیمانی است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۹ ، ۲۱:۱۱
پرستو مرادی


حسین و شکوفه گویا پایان خوبی‌ نداشتند. به گمان من حسین، شکوفه را با تلی از سوالات رها کرده و رفته و حرف های پایانی شکوفه و پرسش‌های ذهن اوست که نمی‌گذارد به درس‌ و مشقش برسد.

چقدر خوب می‌شد که ما آدم‌ها رفتن مان از کنار یکدیگر نیز با تمام ادب و احترام و خوبی بود. صادقانه روبروی هم می ایستادیم و عمیق ترین دردهایمان را می‌گفتیم و با یک آرزوی خوب از هم جدا می‌شدیم. این رفتار از نگاه من یکی از بلوغ های عاطفی است که باید کسب کنیم. باید به گونه‌ای از هم جدا شویم که آدم مقابل ما در آغاز کردن رابطه آینده‌اش با دیگری دلش نلرزد یا ترس از دست دادن یا هزاران مورد دیگر نباشد و چون شکوفه دل شکسته شما را نفرین کند.
شاید حسین یک روز حرف های شکوفه را زمان نوشیدن یک فنجان چای روی این میز بخواند.

لطفا اگر می‌خواهید رابطه‌ای را تمام کنید، حضوری باشد، تلفن و پیامک ممنوع! بنشینید و در کمال ادب حرف بزنید. این توصیه من شعاری نیست. یکبار امتحانش کنید، خواهید دید آرامش در جدایی نیز ممکن است.
از رفتارهای نادرستی چون بلاک و... بپرهیزید. بگذارید همه چیز حل شده تمام شود. یادتان باشد پایان ها هم به اندازه شروع ها مهم هستند.

اگر کسی هم به این بلوغ نرسیده که حضوری با شما رابطه را تمام کند، رهایش کنید و خوشحال باشید که چنین فردی دیگر در زندگی شما نیست، کسی که برای آخرین حرف های شما اهمیتی قائل نشده است.
**
برویم سراغ مهران و مهشاد (تصویر دوم) ، نمی‌دانم کدام یک نوشته اند که آرام جان خویش را یافته است، اما قشنگ توصیف کرده آرامش دلش را، به گمان من لذت و آرامش قلبی در هنگام بررسی ابعاد طرف مقابل، معیار درستی است برای انتخاب یار شیرین سخن. امیدوارم هر کسی بیابد «همونی» خودش را
***
یکی در ترافیک مانده و خودش را مهمان کرده، دیگری آشپزی است ۲۸ ساله و آن دیگری از عشق نوشته است... میز پر بود از روایت نوشت ها، امیدوارم روزگار شما بیشتر شبیه مهران و مهشاد باشد تا حسین و شکوفه.

یادتان باشد که رابطه برای خوب بودنش به خود واقعی بودن شما، زمان گذاشتن برای طرف مقابل و احترام و احساس واقعی نیازمند است.
آنی باشیم که هستیم نه آنی که می‌خواهد باشد...

 



 


 

روزگارتان آکنده از عشق و حال خوب حتی در ترافیک دنیا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۹ ، ۲۱:۰۹
پرستو مرادی

گاهی خودت را به یک فنجان قهوه تلخ مهمان کن و تلخی‌های زندگی را همانند همین فنجان قهوه سر بکش و پس از آن یک برش گرم و شیرین کیک میل کن و بدان روزهای شیرین در پس تلخ کامی‌ها از راه می‌رسد. زندگی هم تلخ است و هم شیرین و در این بین، این تو هستی که می‌ماند، پس مراقب خودت باش.

امروز خودم را به یک قهوه تلخ و یک برش کیک هویج میهمان کردم و خستگی هایمان را در همان خیابان ولیعصر جا گذاشتم. آدمی گاهی نباید با هزار و یک مخاطب موبایلش به گفتگو بنشیند، گاهی لازم است که موبایلت را روی حالت پرواز بگذاری و با خودت کمی حرف بزنی.

 

 


امروز در کافه نام ساعت ۱۴
راستی تو هم خودت را میهمان می‌کنی؟

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۹ ، ۲۲:۱۰
پرستو مرادی


به تو نامه می نویسم ای خود گذشته من
دلم برای سحرخیزی های تو تنگ شده است، همان روزها که چهار صبح بیدار می‌شدی و جراید را می‌خواندی و بعدش کتاب و مشق را و تک تک دقایقت درگیر یک کار بود. البته ناگفته نماند امروز هم من دانشی دارم که تو نداشتی، نگرش تکامل یافته تری دارم.
اما چند کلام با تو دارم،
روزهایی را خطا کردی، نمی‌دانستی حقیقت کلام آدم‌ها چیزی جز دروغ نیست، عاطفه ات را به بازار دنیا آوردی اما درد در معامله کالا به کالا به تو دادند. 

صداقت هزینه کردی اما شکستن #اعتماد دریافت کردی

یک رنگ بودی اما رنگین کمان رفتارها دیدی

از خود گذشتگی برای دیگران اما همان دیگران زمینت زدند

پنداشتی همه همین هستند که می نمایانند اما چنین نبود

گذشت و تو در تلاش بودی که خویش را درمان کنی، درد «خود بودن» را درمان کنی!  اشک هایت را دارم در ورق به ورق حافظه مغزی ام می‌بینم. البته من هم برای پرستو فردای یک گذشته می‌شوم اما ممنونم از تو که محکم ایستادی، حتی همین آغاز پا به کوهستان گذاشتنت را یادم هست، همان غروب که رفتی و یک چای در خلوت خودت با کوهستان نوشیدی. می‌دانم تو برای امروز من، صعود کردی به قله دردهایت!

امروز به حرمت اشک های تو از لذت هایی گذشتم، تو هم بیا و به حرمت این گذشتن من، از تکرار دردها بگذر

همین

دوستت دارم پرستو گذشته من

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۹ ، ۲۲:۰۴
پرستو مرادی

هاروکی_موراکامی در کتاب #کافکا_در_کرانه چه زیبا می‌گوید:
«مهم نیست تا کجا فرار کنی، فاصله هیچ چیز را حل نمی‌کند.

وقتی طوفان تمام شد، یادت نمی آید چگونه از آن گذشتی، چطور جان به در بردی. حتی در حقیقت مطمئن نیستی، که طوفان واقعاً تمام شده باشد.

اما یک چیز مسلم است. وقتی از طوفان بیرون آمدی، دیگر آنی نیستی که قدم به درون طوفان گذاشت…»

 


عکس متعلق به ٢٩ آذر ۹۹ از ارتفاعات کلکچال است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۹ ، ۲۲:۰۴
پرستو مرادی


پاییز جعبه مدادرنگی اش را به یک رنگی زمستان تحویل می‌دهد و روزگار لباس سفید بر تن می‌کند.

این #تغییرات_روزگار در واقع زیبایی روزگار است.

اگر التهاب های زندگی رخسارت را زرد می‌کند یا گاهی سوز خاطره ها، درونت را سرخ یا گاه روزهای سرد سر می‌رسد و ذهنت از سرمای افکار یخ می‌زند و اندیشه نو نداری برای بهبود حالت، بدان تو باید آرام باشی، چون در پی این روزها، بهار می آید و تمام این تغییرها دلیل رشد و زنده بودن توست و تحول فصل های زندگی درست مثل تحول طبیعت سرشار از زیبایی هاست، آرام باش زیبایی رو بنگر.

راستی جایی نوشته بود «یلدا یعنی یک دقیقه بیشتر زمان برای گفتن دوستت دارم ها»
امشب بیشتر هم را دوسته داشته باشیم💚
یلدایتان مبارک و آغاز زمستان تان آکنده از عشق
ارادتمند شما پرستو





عکس متعلق به ابتدای مسیر کلکچال است در دو زمان متفاوت در آغاز و پایان پاییز ۱۳۹۹

 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۲۲:۰۳
پرستو مرادی


صفا سلدوزی خوب می‌گوید:
«بیشتر ما آدم‌های دقیقه نودیم!
قدر خوبیِ کسی که عاشقمان بود
را وقتی میفهمیم که چمدان به دست می‌رود.
دقیقه نود یاد کارهایی که می‌توانستیم بکنیم و نکردیم می‌افتیم.
دقیقه نود یاد حرف‌ها و کارهایی می‌افتیم که حالا مثلِ ... بخاطر گفتن و انجام دادنشان پشیمان هستیم.
امّا زندگی بازی فوتبال نیست
که در وقت‌های اضافی از روی شانس گل بکاریم. زندگی در همین لحظه دوست داشتن است.
بخشیدن و دل کندن و مرهمِ روی زخم بودن را به لحظه بعد نگذاریم.
دل خوش نکنیم به دقیقه نود،
دل خوش نکنیم به وقت‌های اضافه!
دلِ شکسته، عشقِ دیده نشده یک عمر هم کم است که مثل روز اولش شود».

 

ویدئویی منتشر شده در صفحه اینستاگرام من برای این مطلب متعلق به اولین روزهای اسفند ۹۸ است. درست روزهایی که کرونا شروع به تاخت و تاز در ایران و جهان کرد. ظهر پنجم اسفند زدیم به دل کوه، نمی‌دانستیم فردا کی می‌شود دوباره پا به این کوهستان بگذاریم. خلوتی کوهستان آن روز باشکوه بود.
این روزها دلم شدیدا روزهای پیش از بهمن و اسفند ٩٨ را می‌خواهد... هر چند شاید حسرت بخورم اما یادمان باشد که دیگر دل‌خوش نکنیم به وقت اضافه، کمتر از یک سال خیلی ها رفتند، چه جوان و چه پیر و این بیماری چه اوقاتی را از ما گرفت...
پس دل خوش نکنیم به وقت اضافه...
بگو دوستش داری،
برو جایی که دوست داری،
کاری که دوست داری انجام بده،
دنیا وقت اضافه ندارد...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۹ ، ۲۱:۴۹
پرستو مرادی