کرونا یک زندان انفرادی است
احمد غلامی در کتاب جیرجیرک خوب نوشته است: «هرکس ساختن زندان انفرادی به کلهاش زده، آدم جالبی بوده و خوب می دانسته با آدمها چطور بازی کند ...! یعنی درستتر آن است که بگویم میدانسته آدم بهترین دشمن خودش است ...! لازم نیست او را کتک بزنند یا زیر شکنجه لت و پارش کنند، بهترین راه این است که خودش را با خودش تنها بگذارند تا خودش، دخل خودش را بیاورد...»!
کرونا و قرنطینههایش درست یک سلول انفرادی شبیهسازی شده است. تنها هستی و کسی نباید کنارت باشد. عامل زندانی شدن تو هم یک ویروس است. زندانی میشوی که عزیزانت و جامعه را از خطر حفظ کنی. آن ساعتهای تنهایی، مدام خودت را میبینی. مسیر رفته زندگی خودت را.
شبیه یک تراژدی عجیب است گاهی دیدن تغییرها و نوسانهای خودت. از خودم بگویم، نشسته بودم روبروی پنجره و نور خودش را کشانده بود به داخل اتاق، آسمان را میدیدم که متوجه خودم شدم.
با خودم گفتم کجا ایستادهام؟ اینجا همان جایی بود که برایش تلاش کردم؟ رفتارهای اشتباه گذشتهام در مقابل دیدگانم رژه میرفت. دیدم چقدر تغییر کردم. خیلی تغییر کردم. همان ساعتها تصمیم به اتمام برخی چیزها گرفتم، همان ساعتها به ارزش ثانیهها فکر کردم و شاید آخرین تصویر هر کدام از ما در ذهن دیگری. همان ساعت ها به رفتنها فکر کردم و شروع کردنها.
روزگارها را میدیدم، روزگاری که سرد بودم و روزگاری که زیادی گرم و چه آسیبها که از هر دو حالت ندیدم و دیدم هنر زندگی به قول گاندی که به معشوقش نوشت «خوبِ من ، هنر در فاصلههاست»، به راستی همان هنر فاصلههاست. فاصلهها را باید درست تنظیم کرد. زیادی نزدیک شدن گاه میسوزاند وجودت را و زیادی دور شدن هم سرمای جانسوز دارد و اما یافتن همین فاصله درست هم خودش تمام چالش زندگی است. کجا ایستادن و کجا حرکت کردن، خواه رابطه باشد، خواه هر کار دیگر.
بلند شدم روی تخت نشستم، از دور خودم را در آینه اتاق دیدم، تصویر دور بود. رفتم مقابلش ایستادم، پرستوی 29 ساله را دیدم. جنگ پرسشها شروع شد، خوبی؟ حال دلت خوب است؟ چه کارها میکنی؟ قدم بعدیت چیست؟ و ... همین طور آدم داخل آینه از من سوال میپرسید.
نمیدانم شاید کرونا، یک زندان انفرادی است که بار دیگر خودمان را ببینیم.
نظر تو چیست؟
زندان انفرادی من در روزهای قرنطینه
اگر سر جنگ با خودمون رو نداشته باشیم و عین یه رفیق شفیق با خودمون حرف بزنیم، اتفاق های خوب رخ میده.