نشانِ راه

قلم‌نوشت‌های یک مهندس مواد

قلم‌نوشت‌های یک مهندس مواد

نشانِ راه

نشان را علامت و نشانه معنا کرده‌اند. در اینجا نشان‌های راه زندگی در پیچ و تاب‌ها بیان می‌شود. آن نشان‌هایی که حافظ به زیبایی گفت:
از امتحان تو ایام را غرض آن است / که از صفای ریاضت دلت نشان گیرد

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۴ مطلب در مهر ۱۴۰۰ ثبت شده است

دلتنگی آدم را کلافه می‌کند

حوصله خیلی چیزها را نداری

یک بی قراری خاص است

می‌فهمی جانم؟

دلتنگی گمشدگی است

امیدوارم هر دلتنگی به سرمنزل برسد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۰۰ ، ۱۰:۲۴
پرستو مرادی

اول سلام خدمت شما

دوم بریم در مورد یه کتاب خوب با هم حرف بزنیم.

همه ما برامون پیش اومده که دچار انواع و اقسام شکست ها بشیم، چه شکست وسط یه بازی، چه شکست مالی، چه شکست عاطفی و هزار و یک نوع شکست دیگه. اما به نظرتون چطور میشه از دل این شکست بیرون بیایم و ادامه مسیر زندگی رو بهتر طی کنیم؟

همینطور که تو باغ کتاب قدم می زدم، چشمم به این کتاب « خرد شکست» افتاد. حقیقتش منم این روزها دچار  شکست های مختلف شدم و درونم پر شده از انواع و اقسام احساسات مختلف از حس گناه گرفته تا خشم، نفرت، شرم، اندوه و ... .

نویسنده همون شروع کتاب، حرف خوبی میزنه، میگه: «باید بفهمیم چطور شکست خوردیم که بفهمیم چطور موفق خواهیم شد» و بعد یه جای دیگه کتاب میزنه تو خال و میگه «شکست واقعی، شاید پی نبردن باشد». راست میگه، نه؟

یه جایی یادمه خونده بودم که زندگی ما رو مدام تو مسیر یه اشتباه قرار میده و تا زمانی که اصلاح نکنیم، خودمون رو هی تکرار و تکرار میشه تا بالاخره اون اشتباه تموم بشه.

این کتاب حرف های قشنگی داره، یه جا تو بحث شکست های عاطفی هم حرف نغزی میزنه و میگه «تجربه شما از شکست شخصی است و باید تا حد امکان از قضاوت دیگران دور بماند. برداشت دیگران به خاطر موانع عاطفی، فرهنگی، خانوادگی و کاری شان تحریف شده است و همیشه بهترین معیار برای زندگی شما نخواهد بود. در این زمانه تلاش برای جمع کردن لایک، سعی کنید تا حد امکان احساسات خود درباره شکست را از ارزیابی دیگران نسبت به آن رها کنید، هر چقدر هم که سخت به نظر برسد». خیلی این تیکه کتاب قابل تامله، چه بسا واکنش های ما بعد از شکست، به ویژه عاطفی به دلیل همون قضاوت های نابجا دیگران، بدتر شده باشه. پس یادتون بمونه وقتی شکست خوردید، شکست رو اول در درون خودتون و بی طرفانه بررسی کنین و بهایی به قضاوت و نظر اطرافیان ندین، چون هر چقدر هم که بخوان، باز در موقعیت شما نبودن.

 

کتاب خوبیه. من ازش یاد گرفتم، یه مقدار فعلا بی طرفانه تمام شکست هاموو بررسی کنم و به خودم زمان بدم که درون خودم حلش کنم و با این توصیه های باب شده امروزی پا نشم یهو بگم، الان یهو خوبم. گاهی یه سری چیزها یه مدت زمان میخواد.

این کتاب یه سری اصول هفت گانه با کلی مثال عینی گفته و چاپ اولش هم هست. بهتون خوندنش رو توصیه میکنم. یه کتاب کم حجم و خوندنی

مراقب خودتون و خوبی هاتون باشین

ارادتمند: پرستو

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۰۰ ، ۱۰:۴۸
پرستو مرادی

این روزها بیش از هر زمان دیگری مرگ را به خودم نزدیک تر می‌بینم و دارم پرونده خیلی از کارهای نیمه تمام را می‌بندم. شاید یک روز دیگر یا ساعتی دیگر ما هم برویم جز آمار رفتگان، مگر کسی خبر از آینده دارد؟

و گاه با خودم می گویم، کاش همیشه یادم بود شاید لحظه دیگر نباشم، به گمانم دیگر خیلی خطاها را مرتکب نمی‌شدم یا خیلی حرف ها را نمی‌زدم، یا خیلی قدم ها را برنمی‌داشتم یا ...

امیدوارم همیشه این پرسش یادم بماند که آیا کسی از آینده خبر دارد؟

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۰۰ ، ۲۳:۱۹
پرستو مرادی

همه چیز بین آن دو از یک «ترس» شروع شد. روایت جدل بین دو نفر را می‌گویم.

در کتابفروشی قدم می‌زدم، به کتاب «فلسفه ترس» برخوردم و آن را خریدم. تا اینجا کتاب، نکات بسیار جالب و قابل تاملی را بیان کرده است. نکته اساسی که نویسنده در ابتدای کتاب بیان کرده است این است که «آنچه از آن می‌ترسیم و به چه میزان از آن می‌ترسیم، بستگی به درک و برداشت ما از جهان دارد، درک و برداشت ما از نیروهای خطرزایی که در آن هستند و اینکه چه امکاناتی برای حفاظت خودمان در برابر آن‌ها داریم. شناخت و تجربه ما از احساسات، مستقل از بستر اجتماعی‌مان، که احساسات در آن‌ها تجلی پیدا می‌کنند، نیستند». در جای دیگر نویسنده می‌گوید: « احساسات در بسترهای فرهنگی مختلف به شکل‌های کاملا متفاوتی ابراز می‌شوند... پس می‌توان گفت که احساسات وابسته به فرهنگ هستند».

در فصل معنای ترس نویسنده می‌گوید « ممکن است که به نظر بیاید که درک و برداشت و تفسیر شخص در معین کردن احساساتش نقشی حیاتی دارد».

نویسنده از ارسطو نقل می‌کند که « ما وقتی از چیزی هراسی نابجا، به شیوه‌ای نادرست، و یا در زمانی نادرست داریم مرتکب خطا می‌شویم».

نکته جالب‌تر این بود که نویسنده از ادموند برک نقل می‌کند « هیچ چیز به اندازه ترس آگاهی‌مان را از ما نمی‌رباید و عقل‌مان را زائل نمی‌کند» و سپس به سراغ ریشه ترس رفته و در نقل از دیگران می‌گوید که ترس ریشه در دوست داشتن دارد، در واقع ترس از چیزی نشات گرفته که فکر میکنیم دوست داشتنی های زندگی ما را تهدید می کند.

نویسنده تا سه فصل نخست حرف‌ مهمی را زده است که ما خودمان در ایجاد ترس‌ها و به‌طور کلی دیگر احساسات‌مان نقش داریم. یعنی تفسیر ما از وقایع است که احساسات ما را رقم می‌زند. چرا که ممکن است که در برابر یک مسئله یکسان، دو نفر واکنش و احساس متفاوت داشته باشند و این به بستر فرهنگی و برداشت آن‌ها مرتبط است.

این کتاب به نظرم خواندنی است.

برمی‌گردم به جدال آن دو نفر، شاید اگر اولی به جای سعی در تغییر خود رفتار و عمل و غلبه بر ترس، برداشت خود از ترس را تغییر می‌داد، جدال آن‌ها عمیق‌تر نمی‌شد و به طور خودکار رفتار تغییر می‌کرد. شاید اگر شناخت آن دو از بستر فرهنگی و رشد یکدیگر کامل‌تر بود، بهتر می‌توانستند احساسات همدیگر را معنا کنند.

ترس از ناکامی در رابطه، ترس از دست دادن، ترس از بی اعتمادی و... قدرت داوری صحیح را از افراد می‌گیرد، همانطور که بزرگان فلسفه هم اشاره کردند. پس به نظر می‌رسد که در زمان ترسیدن نباید حکمی صادر کرد یا تصمیمی گرفت، چون عقل قدرت لازم را ندارد. پس انسان بهتر است ابتدا برداشت خود از واقعه را درست معنا کند.

در آینده کمی بیشتر از این ترس حرف می‌زنیم.

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۰۰ ، ۲۱:۰۸
پرستو مرادی