نشانِ راه

قلم‌نوشت‌های یک مهندس مواد

قلم‌نوشت‌های یک مهندس مواد

نشانِ راه

نشان را علامت و نشانه معنا کرده‌اند. در اینجا نشان‌های راه زندگی در پیچ و تاب‌ها بیان می‌شود. آن نشان‌هایی که حافظ به زیبایی گفت:
از امتحان تو ایام را غرض آن است / که از صفای ریاضت دلت نشان گیرد

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۹ ثبت شده است


#کارل_پوپر حرف قابل تأملی می‌زند، او می‌گوید: «برای کشتن یک جامعه روشی ساده به کار گیرید بر فرهنگ آنان تمرکز کنید،
ابتدا کتاب را از آنها بگیرید و بعد سرشان را درون تلویزیون فرو کنید ...»

گاهی احساس می‌کنم نظام تبلیغات کمر همت را بسته است که زندگی را از ما بگیرد. دیروز جمله‌ای روی قطارهای مترو توجه مرا به خودش جلب کرد، عبارتی با این مضمون که "بی وقفه فیلم ببین"! با خودم گفتم یعنی بی وقفه درگیر زندگی های ساخته شده باشم؟ پس کی خودم زندگی کنم؟
چه زمانی دست خودم را بگیرم و ببرم در دل طبیعت و اندکی در آرامش کوهستان به عظمت هستی پی ببرم و چه زمانی مشکلات را با مدد موسیقی طبیعت حل کنم؟

به گمانم در عضر حاضر خیلی باید مراقب ساعات تلوزیون گردی، وب گردی و کتاب نخواندن هایمان باشیم.
مبادا فرصت فکر و آشنایی با تفکرهای جدید غوطه‌ور بین کتاب ها را از خود سلب کنیم.
مبادا در سبد خرید روزانه مان کتاب نباشد!

قدم زدن کنار رودخانه‌ها و غرق شدن در صدای طبیعت را با هیچ گفتگویی پیرامون حوادث جهان پر آشوب معاوضه نمی‌کنم. البته آن زمان‌ کلام نیز در دهان می‌ماند و ذهن اجازه سخن‌ نمی‌دهد.

خودتان را به ساعتی تماشای آبشارها دعوت کنید بگذارید عظمت جهان شما را مدهوش عشق و زیبایی کند و ذهن تان تیزبین و متفکر شود.

 


 


 

ایام تان عالی
ارادتمند، پرستو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۹ ، ۲۱:۱۷
پرستو مرادی

چند روزی گذشته است از روز مادر و تب و تاب تبریک ها، اما به راستی چه هدیه‌ای جبران چند دقیقه عمر مادر است؟
گاهی عشق مادری، یک مادر را سال‌ها کنار مزار فرزندش نگه می‌دارد.
اینجا آرامگاه «ننه علی» و یگانه فرزند او «قربانعلی» است. بعد از شهادت فرزندش، ننه علی بیش از ۱۷ سال کنار مزار فرزندش زندگی می‌کند.
نه قلم من و نه قلم هیچ کس دیگری نمی‌تواند حقیقت ماجرای عشق مادری چون ننه علی را به خوبی روایت کند و با خود می‌گویم این عشق مادری چیست که چنین مادر را بی تاب فرزند می‌کند؟
شب‌ها تا صبح بر بالین کودکش شب را سحر می‌کند.
آنچه خوب است، مادر ابتدا برای فرزندش طلب می‌کند.
اولین کلمات کودکش را می‌شنود و اولین کسی است که گنجینه واژگان کودک را غنی می‌کند.
و اما جنگ با دل مادران ایران ستیز کرد و دل هایشان را نا آرام...
پای حرف مادران ‌شهید نشسته ام، یکی می‌گفت روز تشییع فرزندم، اشک نریختم، چون وصیت کرده بود در غم من اندوهناک نشوید و من در عجب بودم که مادر چه قدرت درونی در کنترل احساساتش دارد...
مادری دیگر از آرزوهای دامادی فرزندش میگفت و شیطنت های آن...
دیگری از شکسته شدن دست همزمان دو پسر شهیدش در دو عملیات جدا میگفت و...

و ننه علی یکی از هزاران مادر زخم دیده از جنگ بود که عشق مادری را عجیب به تصویر کشید...

نمی‌دانم در مقام مادر چه باید نوشت، من که خود مادر نیستم اما می‌دانم آن کس که مادر است، عاشق است و این را از قصه ننه علی آموختم...

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۹ ، ۲۱:۱۶
پرستو مرادی

برگ دوم
«امید دارم باز هم، همه با هم بریم به قله کوه...»

اولین باری بود که به ارتفاعات توچال می‌رفتم. لیدر هم آقای چناری بزرگوار بود. عقب دارها آقای فرهادی منش و دوست ایشان بودند.
آن روز مهربانی را بین بچه‌ها به وضوح می‌شد مشاهده کرد. همان مسلک همیشگی همنوردها را
یکی باتوم خودش را قرض می‌داد و دیگری می‌گفت من یخ شکن اضافه دارم.
سرعت گروه را با کندترین فرد تنظیم می‌کردیم.
می‌خندیدیم و خوشحال بودیم از سپیدی برف و حال خوب
و به راستی «اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد»
قدر اوقات خوب بودن با هم را بدانیم، شاید فرصت تکرار نباشد...
امیدوارم روزهای کرونایی تمام شود و باز با تیم دانشگاه لحظات خوب را تجربه کنیم.

به یاد کوهنوردی در ارتفاعات اُسون، در کنار همنوردهای خوب و حتی همنوردی از سوریه،... ۱۷ بهمن ١۳۹۸

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۹ ، ۲۱:۱۵
پرستو مرادی