همه چیز بین آن دو از یک «ترس» شروع شد. روایت جدل بین دو نفر را میگویم.
در کتابفروشی قدم میزدم، به کتاب «فلسفه ترس» برخوردم و آن را خریدم. تا اینجا کتاب، نکات بسیار جالب و قابل تاملی را بیان کرده است. نکته اساسی که نویسنده در ابتدای کتاب بیان کرده است این است که «آنچه از آن میترسیم و به چه میزان از آن میترسیم، بستگی به درک و برداشت ما از جهان دارد، درک و برداشت ما از نیروهای خطرزایی که در آن هستند و اینکه چه امکاناتی برای حفاظت خودمان در برابر آنها داریم. شناخت و تجربه ما از احساسات، مستقل از بستر اجتماعیمان، که احساسات در آنها تجلی پیدا میکنند، نیستند». در جای دیگر نویسنده میگوید: « احساسات در بسترهای فرهنگی مختلف به شکلهای کاملا متفاوتی ابراز میشوند... پس میتوان گفت که احساسات وابسته به فرهنگ هستند».
در فصل معنای ترس نویسنده میگوید « ممکن است که به نظر بیاید که درک و برداشت و تفسیر شخص در معین کردن احساساتش نقشی حیاتی دارد».
نویسنده از ارسطو نقل میکند که « ما وقتی از چیزی هراسی نابجا، به شیوهای نادرست، و یا در زمانی نادرست داریم مرتکب خطا میشویم».
نکته جالبتر این بود که نویسنده از ادموند برک نقل میکند « هیچ چیز به اندازه ترس آگاهیمان را از ما نمیرباید و عقلمان را زائل نمیکند» و سپس به سراغ ریشه ترس رفته و در نقل از دیگران میگوید که ترس ریشه در دوست داشتن دارد، در واقع ترس از چیزی نشات گرفته که فکر میکنیم دوست داشتنی های زندگی ما را تهدید می کند.
نویسنده تا سه فصل نخست حرف مهمی را زده است که ما خودمان در ایجاد ترسها و بهطور کلی دیگر احساساتمان نقش داریم. یعنی تفسیر ما از وقایع است که احساسات ما را رقم میزند. چرا که ممکن است که در برابر یک مسئله یکسان، دو نفر واکنش و احساس متفاوت داشته باشند و این به بستر فرهنگی و برداشت آنها مرتبط است.
این کتاب به نظرم خواندنی است.
برمیگردم به جدال آن دو نفر، شاید اگر اولی به جای سعی در تغییر خود رفتار و عمل و غلبه بر ترس، برداشت خود از ترس را تغییر میداد، جدال آنها عمیقتر نمیشد و به طور خودکار رفتار تغییر میکرد. شاید اگر شناخت آن دو از بستر فرهنگی و رشد یکدیگر کاملتر بود، بهتر میتوانستند احساسات همدیگر را معنا کنند.
ترس از ناکامی در رابطه، ترس از دست دادن، ترس از بی اعتمادی و... قدرت داوری صحیح را از افراد میگیرد، همانطور که بزرگان فلسفه هم اشاره کردند. پس به نظر میرسد که در زمان ترسیدن نباید حکمی صادر کرد یا تصمیمی گرفت، چون عقل قدرت لازم را ندارد. پس انسان بهتر است ابتدا برداشت خود از واقعه را درست معنا کند.
در آینده کمی بیشتر از این ترس حرف میزنیم.