نشانِ راه

قلم‌نوشت‌های یک مهندس مواد

قلم‌نوشت‌های یک مهندس مواد

نشانِ راه

نشان را علامت و نشانه معنا کرده‌اند. در اینجا نشان‌های راه زندگی در پیچ و تاب‌ها بیان می‌شود. آن نشان‌هایی که حافظ به زیبایی گفت:
از امتحان تو ایام را غرض آن است / که از صفای ریاضت دلت نشان گیرد

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «وبلاگ‌نویسی» ثبت شده است

چه حُسن ختامی شده است در اتاق من، دار قالی مادر با فکر پریشان من با هم پرونده‌شان بسته می‌شود. این آخرین دار قالی مادر است و او دیگر بازنشسته می‌شود. چه روزها از کودکی تا به امروز او نقش از پی نقش و گره از پی گره نزده است. چه ترانه‌های عاشقانه مثل همین دیشب در آخرین رَج این قالی، پای این دارها نخوانده است. بچه که بودم کنارش می‌نشستم و با سرعت لاک‌پشت‌گونه قرمزها و سبزها و سفیدها را می‌داد تا من بزنم با همان چاقوهای دسته چوبی گرد. در واقع آن‌هایی را به من می‌داد که نقش ثابت داشتند و در رج بعدی تغییر نمی‌کرد، چون نقشه‌خوانی قالی بلد نبودم.

کم‌کم یاد گرفتم قالی‌باف که باشی، صبور می‌شوی، هنرمند می‌شوی، مهندس می‌شوی، نقشه‌خوان می‌شوی، خلاصه بگویم عاشق می‌شوی. گره به گره می‌زنی تا طرح کامل شود و باید صبور باشی و صبور. گاه بعد اتمام رج شانه بکشی به تمام گره‌ها و نظم دهی نقش این مرحله را و بعد باید با دَفتین ( یا همان دَف ترکی خودمان) ضربه بخورد گره‌ها تا محکم در نقش ثابت شوند و در زندگی نیز گاهی باید محکم ضربه بخوری که نقش زندگی‌ات مانا شود و با ضربه‌های کوچک بهم نریزد.

یادم است، یک دار برای قالی 20 سانتی را مادر برایم با میله‌های چهارپایه درست کرد و من یک قالی با دو حوض کوچک بافتم و اما مدیر مدرسه ابتدایی‌ام خانم اسدی آن را برد. به‌گوشش برسانید، قالی‌ام را برگرداند، من الان فهمیدم هیچ نمایشگاهی آن زمان برگزار نبوده است. من آن دار را در 10 سالگی با اشتیاق بافتم.

به قالی نگاه می‌کنم که دارد از دار جدا می‌شود و به دلم نگاه می‌کنم که به قول شاعر «پر نقش‌تر از فرش دلم بافته‌ای نیست/ از بس که گره زد به گره حوصله‌ها را». شاید وقتش شده است که قالی یک فکر پریشان را در دلم تمام کنم و طرحی نو بزنم برای قالی پر نقش‌و نگار که پر از قرمزی و سبزی و سفیدی؛ شور، زایندگی و صلح باشد، پر از ماهی و حوض آبی آسمانی و جاده‌های تو در تو باشد. آری وقتش شده قالی بی‌جان فکری را از دار دلم جدا کنم و نقشه قالی جان‌داری را به دار دلم دراز کنم.

راستی از تو چه خبر؟ دار قالی دلت در چه حال است؟

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۹ ، ۲۱:۰۷
پرستو مرادی

می‌خواهم دوباره متولد شوم، تولدی که در آن عشق را بفهمم و ارزش درونی خویش را بیابم.

می‌خواهم ریزش داشته باشم و سپس رویش.

باید بدانم کیستم و در کجای نقطه هستی قرار دارم؟

باید آن رسالتی را که خدا برایم در نظر گرفته پیدا کنم و به آن جامه عمل بپوشانم.

باید زمین بگذارم تمام فکرهای بد را، تمام قضاوت‌های نادرست را، باید خودم را از غیر او خالی کنم.

باید بیاموزم دنیا جای ماندن و جای دل بستن نیست.

باید بیاموزم که زمانم بسیار اندک است و وظیفه بر دوش مانده بسیار.

خدایا! برای تو دل می‌کَنم از تعلق‌هایم، برای تو تلاش خواهم کرد و تو اما دستم را بگیر که راه سخت دشوار است و جانکاه ای یگانه معبود من!

خدایا! دستم را بگیر و از این مرحله سخت جوانه زدن عبور بده مرا و سپس در مرحله رشد حافظ و نگهدار من باش

این اولین روز از کاشته شدن بذر رویش من است، خدایا خودت باغبان دل من باش.

 

خدایا! به نام نامی تو بسم‌الله الرحمن الرحیم

 

پ.ن: به وقت 25 فروردین 1399

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۹ ، ۲۰:۳۵
پرستو مرادی

ابتدای سال گذشته، یک شب بلند شدم و گفت تمام شد!

باید روزی یک ساعت آن هم قبل از هر کاری و حتی چک کردن موبایلت برای یادگیری مهارتی که در ذهن داری وقت بگذاری و این کار جواب داد. من بالاخره توانستم به رشد 50 درصدی بعد از گذشت سه ماه در آن زمینه برسم.

یک روز هم بدون هیچ تجهیز کوه و فقط با یک کوله قدیمی و کفش های اسپورت کهنه زدم به کوه و اولین بار تا ایستگاه سوم کلکچال رفتیم. بار دیگر تا برج و ارتفاع 2600 رفتیم. بار سوم تا سه راه کلکچال و ارتفاع 3150 و در بار دیگر باز فقط کفش اسپورت (نه مناسب کوه) تا قله رفتم، ارتفاع 3350 متر. هفته بعدترش قله دوم را رفتم ارتفاع 3200، کم کم کفش کوه گرفتم، بار دیگر باتوم، بار دیگر پانچو، بار دیگر یخ شکن، بار دیگر کوله پشتی. اما نبود هیچ یک از این ها مانع این نشد که به خاطر نداشتن تجهیزات عالی، خودم را از لذت مناظر عالی کوه در باران و برف محروم کنم و حتی اولین صعود برفی من بدون یخ شکن بود.

بار اول گزارشم بسیار ایراد داشت، تکرار فعل های است بسیار، مشخص نکردن اسامی خاص، داده ها خوب به روز نشده بودند، بار دوم کمی متن بهبود یافت و در نهایت در چند گزارش بعدی، یک گزارش در وب سایت وزارت صنعت و معدن و تجارت منتشر شد.

می خواهم بگویم، شروع کن از همین امروز و با یک برنامه پیوسته، به برنامه ات تحت هر شرایطی پایبند باش، مهم ترین هدفت را بگذار ابتدای روز و قبل از چک کردن هر نوع ایمیل و پیامی که ذهنت را از هدفت دور کند. نگذار حال بد روحی و ... تو را از برنامه جدا کند. تحت هیچ شرایطی از برنامه ات دست نکش، هر روز فقط یک قدم. شاید در آغاز دنبال نتیجه زود باشی، اما در بلندمدت نتیجه آن را خواهی دید.

فقط قدم اول را با هر امکاناتی که داری بردار...

راه چشم انتظار توست

#رشد #تجربه #آغاز #پرستومرادی #نشان #مدیریت_خود #هدف_گذاری

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۹ ، ۰۰:۲۲
پرستو مرادی

سلام

سلامی به لطافت گلبرگ گل یاس و زیبایی دل‌های پر احساس

آمده‌ام باز که در کنار هم حالی عالی را بسازیم و جهان را از نگاهی دیگر بنگریم و برای رشد حال خویش قدمی برداریم.

پس می‌گویم: بسم الله الرحمن الرحیم

 

نامش را نهاده‌ام نشانِ راه، نشان‌ِ راه دفتر یادداشت قلم‌نوشت های من خواهد بود. منی که از سن 16 سالگی نوشتن را به‌طور رسمی آغاز کردم و مجله آینده‌سازان اولین مأمن نگارش متن‌های من بود. سپس پا در وادی مهندسی نهادم و سالها اندیشه ام را با معجزه خلقت و چینش اتم‌ها و ساخت چنین جهانی عظیم از چنین ذرات کوچک صیقل داده و می‌دهم. در وادی خبر پا نهادم و برای صنعت و معدن قلمم را به میدان آوردم. گاهی در فردا و جام جم وارد شدم و از علم بی عمل نوشتم و روز آخر. گاه نیز برای دل نوشتم و منتشر کردم. گاه برای عقل واژه‌ها را روی کاغذ ریختم و آن‌ها را در پرتو دانش خویش چیدمان دادم.

حال در بستری با نظم و با نشان آمدم که با هم یک مسیر را تا انتها برویم. مسیری به نام زندگی...

بی شک زندگی هنر دارد، طبیعت دارد، مهارت روز دارد، عشق دارد، غم دارد، اجتماع دارد و سیاست دارد، اقتصاد و طنز تلخ دارد، اینجا همه چیز دارد...

در روز سید شهیدان اهل قلم، شهید مرتضی آوینی، آغاز می‌کنم نوشتن را در این خانه...

اینجا نشانِ راه است...

بسم الله...

 

 

#عشق #نشان #قلم‌نوشت #پرستومرادی #زندگی

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۹ ، ۰۰:۰۰
پرستو مرادی