دختری که در شب قدم زد
کتاب را بستم و گفتم بلند شو برویم، بالاخره یک چیزی میشود دیگر، یا سالم میرسیم یا اتفاقی میافتد. باید یکبار تجربه کنیم و بشکنیم تابوی ترس مان را.
رسیدیم ابتدای راه، آفتاب داشت کم کم تاج و تختش را به مهتاب، پادشاه شب تحویل میداد. غروبی شکوهمند را در سرما به تماشا ایستاده بودیم. به ارتفاع ۲۳۰۰ که رسیدیم، مهتاب سلامی به ما داد. یکباره صدای گله سگها بلند شد. در چشمانم ترس بیداد میکرد. به او نگاه کردم، گفتم چیزی نیست ما الان به منطقه امنتر میرسیم، همانجا که نور سبز پیداست و اینطور بهم قوت قلب دادیم.
رسیدیم به مسیر پشتی، برف تازه باریده بود و سختتر میشد حرکت کرد. مدام به خودمان یادآور میشدیم که گرگی نیست و الان میرسیم. برای ما که اصلا تجربه شب گردی را نداشتیم، چنین تجربهای بیشک ترس خودش را داشت.
رسیدیم به منطقه امن، خوشحال بودیم، خیلی. مثل کودکانی که در پوست خود نمیگنجیدند روی برفهای جلو حسینیه رد پاهایمان را جا میانداختیم و تا زانو در برف بودیم. از تهران عکس گرفتیم. خوشحال بودیم که یکبار فارغ از تمام حرفهایی که میگویند: دختر فلان کار را نمیکند. وای نروید، حتما یک مرد کنارتان باشد و هزاران سخن دیگر که خودتان میدانید، توانستیم یک شب در میان کوهستان باشیم با وجود شیر آبهای یخ زده و صد خاطره جالب دیگرش. آن شب فهمیدیم که برخی محدودیتها تنها در ذهن ماست.
میخواهم بگویم، بهعنوان یک دختر میتوانید در «مکانهای خوب» حتی لذت دیدن آسمان شب را به خودتان هدیه دهید و در بند مردسالاری که میگویند نباشید و نترسید از شجاع بودن.
و بهعنوان یک دختر خودتان را گاهی به قهوهای در کافیشاپ میهمان کنید و از جنسیت خود خرسند باشید. گاهی ما فقط باید خارج از چارچوب ذهنی جهان را ببینم، آنگاه حال دلمان بهعنوان یک دختر بهتر است.کافی است یاد بگیریم اول خودمان را قبول داشته باشیم و به دختر بودن خود ببالیم، آنگاه بیاموزیم نگاهی دیگر به جهان هستی را...
به وقت اولین کوهنوردی در شب در#کلکچال در زمستان ۱۳۹۸ و ممنونم از هیئت #نورالشهدا که ما را در حسینیه اسکان دادند و ما را به دمنوشی گرم میهمان کردند و ما را یاری کردند که بدانیم جهان آنقدرها هم میگویند برای دخترها ترسناک نیست.
و ممنونم از همنورد عزیزم که حضورش این تجربه را رقم زد.