گاهی در زندگی هدف را میدانی، مشکلات راه را هم میدانی اما یک هممسیر یا یک راهنما نیاز داری که تو را به راه بیاندازد و شبیه همان کاتالیزوری باشد که میآید و میرود اما تا نباشد واکنش رخ نمیدهد. هر چند تمام واکنشدهنده و عوامل مرتبط با تو حاضر باشند اما حضور کاتالیزور الزامی است.
مدتها بود روی تابلو من برنامه رفتن به «قله توچال» نوشته شده بود. هم همنورد نداشتم و هم بهدلیل مشکل ارتفاعزدگی و عوارض ریوی در اثر مسمومیت گذشته خود با مواد شیمیایی کمی از صعود به قله مرتفع چون توچال هراس داشتم.
یکی از کوهنوردهای خوبی که میشناسم به من گفتند که من برنامه توچال دارم اگر تمایل دارید با هم این صعود را انجام بدهیم.
گفتم: سرعت من خیلی کمتر از سرعت شما خواهد بود به دلیل هم هوایی. گفتند: ایرادی ندارد، من هم آهسته قدم برمیدارم، من هم مدت مدیدی است که این قله را صعود نکردم و برنامههای دیگر داشتم.
ساعت 6 صبح امروز برنامه صعود از میدان سربند شروع شد. سر وقت و زودتر از من در میدان حضور داشتند. با توقفهای به موقع و بسیار عالی. ساعت 8:30 در پناهگاه شیرپلا بودیم، آنجا با تغذیه خوب یک کوهنورد آشنا شدم و توجه به ذخیره آب همنورد. حوالی ساعت 11 در جانپناه امیری بودیم. آنجا قلههای دیگر را نشان من دادند و با دو کوهنورد اصفهانی نیز هممسیر شدیم. ایستادنهای طولانی ایشان برای رسیدن من و انگیزهبخشی برای رسیدن.
کمتر از ١۰ دقیقه تا قله فاصله داشتم و باد به شدت میوزید و توقف را برای پوشیدن بادگیر لازم دانستند. چند قدم زودتر از من به قله رسیدند و من که به شدت نفس کم آورده بودم، لحظهای سرم را بالا گرفتم و تشویق ایشان را دیدم برای رسیدن من به اولین قله تقریبا چهار هزارمتری و لبخند همنوردهای اصفهانی و ساعت 14:30 رسیدم به قله.
امروز هم یکی از رویاهای من محقق شد و هم خیلی چیزها از راهنمای بسیار خوبم آموختم. توجه به سلامت همنورد، توقفهای بهجا، احترام، انگیزه، آموزش صحیح، نحوه بستن صحیح تجهیزات و از همه مهمتر اعتماد.
این صعود برایم صرفا یک صعود نبود، فهم اهمیت یک همنورد خوب و راهنمای خوب در کوهنوردی و پر از درسهای دیگر بود.
از آقای حبیبی، کوهنورد بسیار خوب و راهنمای امروزم تشکر میکنم که کمک کردند پا را فراتر از ارتفاع ۳۳۵۰ متر بگذارم و بر بام یک قله حدود ۴۰۰۰ متری یعنی توچال بایستم.
کوهنوردی تنها یک ورزش نیست، یک مکتب اخلاقی است.