روزنوشت روز دهم دانشجویی: آدم ها اگر اختیاری تنها شوند، پذیرش بهتری دارند
امروز خیلی مشتاق بودم، منظورم از امروز همین روز چند دقیقه قبل بود. با خودم گفتم امروز جواب آزمایش مشخص است. اما، هر چه زنگ زدم گویا آزمایشگاه تعطیل بود. حدود یک ساعت و نیم تلاش کردم. مدام میگفتم خودشان گفتند ساعت 12.5 یا 13 زنگ بزن. الان برمیدارن، الان تلفن را برمیدارن و... و نشد که نشد. مثل یک جامانده از سفر افتادم مقابل لپ تاپ و باز فایلهای رساله را باز کردم و شروع کردم به مشغول کردن خودم.
با خودم گفتم، روزهای زیادی در ایام عید در خانه ماندم و بیرون نرفتم. اما الان که اینجا هستم، این مانع ذهنی که گفتن حق نداری بیرون بروی، اذیتم میکند. انگار اگر نرفتن به اختیار خودم بود، دلپذیر بود، اما حالا تحمیل است. تازه میفهمم چرا هیچ وقت تحمیل جواب نمیدهد، حتی تحمیل اعتقاد و باور به خدا.
برمیگردم به اینستاگرام بعد چند روز و سعی میکنم زندگی عادی را داشته باشم، هر چند هر روز قدری شرایط برایم سخت تر میشود و این مشکلات تاسیساتی فاضلاب حتی با آمدن نیروی تأسیسات نه تنها بهتر نشد، بدتر هم شد. اما امیدوارم روزی حکمت این در بند شدن خویش را بدانم. بی دلیل حکمتی در این انتظار و تنهایی اجباری نهفته است.
یه نوشته دیگر در باب دوستی و برنامه باشد فعلا طلبان... حرفهای بسیار دارم.