نشانِ راه

قلم‌نوشت‌های یک مهندس مواد

قلم‌نوشت‌های یک مهندس مواد

نشانِ راه

نشان را علامت و نشانه معنا کرده‌اند. در اینجا نشان‌های راه زندگی در پیچ و تاب‌ها بیان می‌شود. آن نشان‌هایی که حافظ به زیبایی گفت:
از امتحان تو ایام را غرض آن است / که از صفای ریاضت دلت نشان گیرد

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

دنبال عکسی می‌گشتم برای به تصویر کشیدن یک گمشده در اعماق زندگی. بین هزاران عکس گرفته شده، خوردم به این عکس، ابتدای بلوار کشاورز، نرسیده به میدان ولیعصر و جایی برای دست‌فروش‌ها. دست‌هایی از دیوار هر یک کتابی به دست و گویا روایت این قصه است که هر یک از ما کتاب زندگی جداگانه‌ای داریم و فصل فصل زندگی ما با دیگر آدم‌ها بسیار متفاوت است. فصل‌هایی گاه تلخ و گاه شیرین و گاه راکد.

 

می‌خواهم یک فصل را امروز ببندم.

در چشمان ساده و صادق او نگاه و آتش گرم دلش را خاموش کرد. آنگاه با خوشحالی از گرمابخشی آینده زندگی خودش سخن گفت... من آن دور ایستاده بودم و صدای لرزیدن عرش را شنیدم.

تنها که شد مقابلش ایستادم و گفتم کمی فاصله بگیر از آدم‌ها، این آدم‌ها هر چیزی دم دستان باشد، در زمان عصبانیت خرد می‌کنند. خواه دل باشد، خواه یک لیوان شیشه‌ای!

بغضش را نگه داشت و با اقتدار ناشی از اصالت عجیبی گفت: من دل رنجاندن یا نفرین یا سرد بودن ندارم، چون یادم دادند جواب های هوی نیست و برای این دلم را شکستند، اما خندیدم. عتاب کردند اما دعایشان کردم. قهر کردند اما من گل آوردم. به دروغ محبت ورزیدند، صادقانه دوستشان داشتم. تا همین دقایق پیش نگران حالشان بودم، اما یکبار هم نگران من نشدند حتی با آنکه می‌دانستند ضربان قلبم به شماره افتاد! هربار گفتم مراقب خودشان باشند، اما حتی یکبار نگفتند مراقب خودم باشم. آخر تو بگو، من تا کجا می‌توانم مهربان باشم و هی سیلی بزنند به احساسم؟! نه،  شاید وقت خداحافظی است. جبران نگفته‌هایشان، نخندیدن‌هایشان، صادق نبودن‌هایشان، دل شکستن‌هایشان را سپردم به حضرت خالق، او چیزهایی را می‌بیند که چشم‌ها نمی‌بینند. چرا که من نمی‌دانم چرا با من چنین کردند، من جز مقابل دیدگانم را نمی‌بینم اما او به تمام درون و برون عالم آگاه است و دل خوشم که خدا را دارم.

می‌خواست برود در ولیعصر قدم بزند، نیم نگاهی به شلوغی میدان کرد و رو به من کرد و گفت: یادت باشد به کسی عشق بورز که از نگاه تو عمق دلت را می‌خواند. بین تمام شلوغی‌هایش برای تو وقت باز می‌کند. دلش حتی برای حال بد تو تنگ می‌شود. آری دنبال کسی که باشد که مجموع خوب و بدت را بخواهد نه فقط حال خوبت را. حال معشوق باشد، حال دوست باشد، حال آشنا... این قاعده را از من به یادگار نگه دار.

چه با صلابت دور می‌شد و به گمانم جهان به احترامش ایستادند و یکی از کتاب‌های دیوار ورق خورد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۱:۳۴
پرستو مرادی

گاهی کسی از من سوال می‌پرسد، حالت چطور است؟ سخن حضرت سعدی را می‌گویم، «هر نفسی که فرو می‌رود ممّد حیات است و چون بر می‌آید مفرّح ذات» و جز این چه می‌توانم بگویم؟

مدام صفحه نگارش مقاله مرتبط با «احیای زمین» را باز می‌کنم و می‌بندم. منابع را جمع می‌کنم و پوشه را می‌بندم. استوری‌های اینستاگرام را ورق می‌زنم  و عکس جوجه‌ها را می‌بینم و نظرهای متعدد در محکوم کردن مرغدارهایی که از نبود بودجه کافی مجبور به کشتار شدند و کسی از وضعیت گرانی خوراک مرغداری و... خبر ندارد و انگشت اتهامش سمت کسی است که در این روزها سرمایه‌اش را خودش دور می‌ریزد که بیشتر متضرر نشود. نمی‌دانم چرا محکوم‌کننده‌ها به نبود سیستم صحیح نظارت و برنامه‌ریزی عرضه و تقاضا هم اشاره نمی‌کنند؟

کامنت‌های محکومیت را از کسانی می‌بینم که تا دیروز عکس جوجه چینی‌شان یا زرشک پلو با مرغشان خسته‌مان کرده بود.

ورق می‌زنم، حکایت دختر 11 ساله که به خاطر فقر خودکشی کرده را می‌بینم و آخ باز هم کسانی این اتفاق را محکوم می‌کنند. افرادی ابراز همدردی می‌کنند که شاید در طول هفت روز هفته نگران ست بودن دست‌بند با رنگ لباس‌شان هستند و چه کسی می‌داند زینب حتی شاید مفهوم ست کردن را نمی‌دانست و فقط دلش یک لباس تازه‌ می‌خواست.گاهی دوست دارم دست یکی از این افراد را بگیرم و ببرم در چنین خانه‌هایی تا یک هفته بماند و زندگی کند، آنگاه ببینم چگونه می‌تواند جهان را درک کند.

ورق می‌زنم، محکوم کردن مردمی را می‌بینم از تریبون گزارشگرهایی که فقط می‌روند در صحنه و می‌گویند، مردم اینقدر خیابان‌ها را شلوع نکنید و ... و تعداد بازدید صفحه‌شان را چند بار چک می‌کنند! خواستم براش بنویسم، شام آن خانواده کارگر را که کرونا اولویت چندمش است را تو می‌دهی؟ تویی که با آغاز کرونا برنامه ورزشی خانگی و تبلیغات خرید اینترنتی و ...ات به‌راه بود. تو چه می‌دانی کارگری که حتی پول برای خرید اینترنتی ندارد چه می‌کشد! تو چه می‌دانی خیلی‌ها هنوز موبایل ندارند برای این برنامه‌های شاد و...، آن‌ها حتی مفهوم فالو تو را هم می‌دانند.

کاش کمی چند روز نظر همدردی بدون دانش کافی ندهیم. کاش کمی هر کسی جای خودش باشد و ادای درک کردن را درنیاورد. خنده‌ام می‌گیرد این روزها از خودمان! ما آدم‌هایی که کره زمین را به فنا داده‌ایم. گرما پیوسته در حال افزایش است، سطح آب‌ها بالا آمده، درختان را نابود و مسیل‌ها را بستیم و سیل خانه هموطن‌هایمان را پر از گل کرده است. برای کودک فقیری که اصلا در محیط اطرافش کتاب خوبی برای آگاهی از توانستن نیست، حرف از ساختن زندگی به دستان خودش می‌زنیم و مولتی میلیارد شدن و اینکه مقصر خود اوست.

آقا جان بیا و بساط این روانشناسی عامیانه و انگیزشی و زود ارضا شدن را جمع کن. شش ماهه فلان و بهمان شدن را جمع کن، حال خوبت را که در بوق و کرنا کردی، حال بدت را هم مردی بگو! چرا خودت را بهتر از آنچه هست می‌نمایی؟ از چه فرار می‌کنیم ما آدمیزادها؟ از همیشه خوب بودن دنبال چه هستیم؟ مگر نه اینکه گاهی رویش‌ها از غم است و اندیشیدن به تاریخ درون خودمان؟!

یکبار بیاییم برای درک کسی از نداشته‌ها و اتفاقات بد خودمان مایه نگذاریم. کمی وضعیت او را با وضعیت خودمان مقایسه نکنیم. کمی توصیه نکنیم، کمی فقط درک کنیم و بشنویم. اصرار به افشای حالش نکنید، وقتی نمی‌خواهد. چون نمی‌تواند همه چیز را بگوید و شاید تنهایی و تفکر بهترین راهکار او باشد.

فردا بیاییم همه ما بجای ورق زدن استور‌ی‌ها، کمی چند مقاله از تاریخ عملکرد خودمان ورق بزنیم و کمی سخن نگوییم و کمی برآورد کنیم ما برای جهان چه کردیم  شاید یک نشان از خودمان در این همهمه جهان برای حرکتی سازنده بیابیم...همین.

 

#قلم_نوشت #پرستومرادی #تاریخ #انسانیت #محیط_زیست #زمین #انسان #فناوری #کرونا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۰:۲۶
پرستو مرادی

«رازهایی درباره مردان»

این روزها شبکه‌های اجتماعی یا جمع‌های دخترانه و زنانه خودمان پر شده از حرف‌هایی که چطور دل از مردها ببریم یا مجذوب‌شان کنیم و .... درحالی که اغلب گفته‌ها مبتنی بر روانشناسی عامیانه و یا حتی برای تجارت و کسب سود افراد است نه برای ساختن یک زندگی خوب.

می‌بینیم که دخترهای ما در تمام موقعیت‌ها حتی در استخر که باید صورت شما عاری از آرایش باشد، باز هم آرایش می‌کنند یا به عینه دیده‌ام که در ارتفاعات بالای کوه که آدم فقط در حال عرق کردن است، دختر ما لوازم آرایشش را آورده و آنجا در دل طبیعت هم تمایل دارد باز روی زیبایی خود کار کند و من واقعا آن روز صبح از دیدن آن صحنه ناراحت شدم که چرا از زیبایی طبیعی خودمان دقایقی خوشحال نیستیم؟

شبکه‌های اجتماعی از جمله همین اینستاگرام پر شده از تبلیغات آرایش و...، اما شما در این کتاب که نویسنده آن یک روانشناس است، متوجه می‌شوید که دلایل سرد شدن مردان از زن‌ها ربطی به آرایش و بدن ایده‌آلی شبیه فلان بازیگر ندارد، اینکه یک مرد همسر خود را رها می‌کند و خیانت می‌کند گاهی ریشه از آن این دارد که آنقدر همسرش برایش مادری کرده و مرد تمایلی به رابطه زناشویی با حس فرزند به مادر ندارد و بالعکس هم هست.

خواندن این کتاب را به تمام دوستان خودم چه مجرد و چه متاهل توصیه می‌کنم. حتی یک از فصل‌ها نیز به خوبی مشکلات جنسی بین همسران را توضیح داده است. در این کتاب شما یاد می‌گیرد که ارتقای دانش شما، طبیعی بودن شما، پاکیزه بودن و منظم بودن شما، شوخ طبع بودن شما و ... بسیار در رابطه شما موثر است. حتی می‌فهمید چرا رابطه‌هایتان سرانجامی گاها ندارد. در این کتاب مشکل‌ها به‌همراه راه‌حل‌ها به خوبی بیان شده و می‌فهمید خلاف باور عامیانه و رایج شده مردها از رفتار سرد و جدی خوششان نمی‌آید.

بحث گسترده است، نمی‌توان کتاب را خلاصه کرد، اما یادتان باشد، زندگی را بر اساس پست‌های تبلغاتی و زرد اینستاگرام و تلگرام و ... تحلیل نکنید. کتاب‌های خوب از نویسنده‌های خوب بخوانید. به ویژه در باب روانشناسی نویسنده تحصیل‌کرده همان رشته باشد نه کارشناس فروشی که برای ازدواج کتاب نوشته است.

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۹ ، ۱۳:۰۶
پرستو مرادی

چه حُسن ختامی شده است در اتاق من، دار قالی مادر با فکر پریشان من با هم پرونده‌شان بسته می‌شود. این آخرین دار قالی مادر است و او دیگر بازنشسته می‌شود. چه روزها از کودکی تا به امروز او نقش از پی نقش و گره از پی گره نزده است. چه ترانه‌های عاشقانه مثل همین دیشب در آخرین رَج این قالی، پای این دارها نخوانده است. بچه که بودم کنارش می‌نشستم و با سرعت لاک‌پشت‌گونه قرمزها و سبزها و سفیدها را می‌داد تا من بزنم با همان چاقوهای دسته چوبی گرد. در واقع آن‌هایی را به من می‌داد که نقش ثابت داشتند و در رج بعدی تغییر نمی‌کرد، چون نقشه‌خوانی قالی بلد نبودم.

کم‌کم یاد گرفتم قالی‌باف که باشی، صبور می‌شوی، هنرمند می‌شوی، مهندس می‌شوی، نقشه‌خوان می‌شوی، خلاصه بگویم عاشق می‌شوی. گره به گره می‌زنی تا طرح کامل شود و باید صبور باشی و صبور. گاه بعد اتمام رج شانه بکشی به تمام گره‌ها و نظم دهی نقش این مرحله را و بعد باید با دَفتین ( یا همان دَف ترکی خودمان) ضربه بخورد گره‌ها تا محکم در نقش ثابت شوند و در زندگی نیز گاهی باید محکم ضربه بخوری که نقش زندگی‌ات مانا شود و با ضربه‌های کوچک بهم نریزد.

یادم است، یک دار برای قالی 20 سانتی را مادر برایم با میله‌های چهارپایه درست کرد و من یک قالی با دو حوض کوچک بافتم و اما مدیر مدرسه ابتدایی‌ام خانم اسدی آن را برد. به‌گوشش برسانید، قالی‌ام را برگرداند، من الان فهمیدم هیچ نمایشگاهی آن زمان برگزار نبوده است. من آن دار را در 10 سالگی با اشتیاق بافتم.

به قالی نگاه می‌کنم که دارد از دار جدا می‌شود و به دلم نگاه می‌کنم که به قول شاعر «پر نقش‌تر از فرش دلم بافته‌ای نیست/ از بس که گره زد به گره حوصله‌ها را». شاید وقتش شده است که قالی یک فکر پریشان را در دلم تمام کنم و طرحی نو بزنم برای قالی پر نقش‌و نگار که پر از قرمزی و سبزی و سفیدی؛ شور، زایندگی و صلح باشد، پر از ماهی و حوض آبی آسمانی و جاده‌های تو در تو باشد. آری وقتش شده قالی بی‌جان فکری را از دار دلم جدا کنم و نقشه قالی جان‌داری را به دار دلم دراز کنم.

راستی از تو چه خبر؟ دار قالی دلت در چه حال است؟

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۹ ، ۲۱:۰۷
پرستو مرادی

این کتاب را دوست داشتم. جراحی عمیق وجود همه ما بود برای پیدا کردن بیماری درونی ما، بیماری به نام تکبر که پنهان شدنش تازه عوارض بیماری را هم بدتر می‌کند. در معرفی کتاب از بخش‌هایی از خود کتاب کمک می‌گیرم که می‌گوید: «تکبر مثل بیماری سرطان ممکن است به هر جایی از وجود انسان سرایت کند و خطرناک‌ترین جایی که ممکن است سرایت کند در قدرت عقل و فهم انسان است. اگر تکبر به عقل و فهم انسان بزند، دیگر راه نجاتی برای انسان نیست یا لااقل خیلی بعید است که امیدی به نجات او باشد» یا آنجا به خوبی مهم‌ترین دلیل رکود علمی حوزه و دانشگاه را همین تکبر و بی‌نیازی از تحقیق و دانستن می‌داند.

به‌خوبی نشان می‌دهد که آنانی که عمری در رفاه زیسته‌اند و به خود سختی نداده‌اند، در معرض ابتلای به تکبر هستند. چرا که «سختی‌ها موجب می‌شوند که انسان ناتوانی خود را درک کند و با همه دارایی‌ها و توانایی‌هایش، نیاز خود را به دیگران و به ویژه نیاز خود را به خدا بیشتر دریابد».

در این کتاب می‌فهمی که اگر بنده‌ای را به‌خاطر گناهش مواخذه کردی، تکبر بر خوبی خود داری و فکر می‌کنی که خوبی و چه بسا خدا او را ببخشد و اما تو را بخاطر تکبر بر خوب بودنت نه!

بعد خواندن این کتاب از خودم پرسیدم، چقدر از ما آدم‌ها دیگران را به‌خاطر خطاهایشان مواخذه کردیم در قلب و زبان خود؟ برخی از ما حتی گاهی از خشم فاصله گرفتیم و به زیردست خود سلام ندادیم و بر بزرگی دنیایی خود بالیدیم. برخی از ما یادمان رفت گاهی گناه تقدیر خداست که تو نقطه ضعف پنهانت را بیابی و برخی این گناه‌های تو را پتکی می‌کنند بر سرت. پس یک نصیحت دوستانه، خطا و گناه‌تان را به کسی نگویید و در محضر خدا بخواهید شما را ببخشد و آگاه‌تان سازد تا راه را بیابید.

در این کتاب حتی گاهی می‌فهمی که برخی توصیه‌ها نشان از همان تکبر پنهان دارد و وای بر ما اگر چنین توصیه کنیم همدیگر را.

شاید خیلی‌ها نویسنده را به خاطر جهت‌های سیاسی‌اش دوست نداشته باشند، اما مطالب اخلاقی و آموزه‌های ایشان از این باب بسیار عالی است. به جد این کتاب را به همه توصیه می‌کنم. به‌گمانم همه دچار این بیماری که مهلک‌ترین بیماری است هستیم.

نویسنده کتاب: علیرضا پناهیان و ناشر: نشر بیان معنوی است.

بخش هایی از کتاب در صفحه اینستاگرام من قرار داده شده است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۹ ، ۱۵:۰۹
پرستو مرادی

می‌خواهم دوباره متولد شوم، تولدی که در آن عشق را بفهمم و ارزش درونی خویش را بیابم.

می‌خواهم ریزش داشته باشم و سپس رویش.

باید بدانم کیستم و در کجای نقطه هستی قرار دارم؟

باید آن رسالتی را که خدا برایم در نظر گرفته پیدا کنم و به آن جامه عمل بپوشانم.

باید زمین بگذارم تمام فکرهای بد را، تمام قضاوت‌های نادرست را، باید خودم را از غیر او خالی کنم.

باید بیاموزم دنیا جای ماندن و جای دل بستن نیست.

باید بیاموزم که زمانم بسیار اندک است و وظیفه بر دوش مانده بسیار.

خدایا! برای تو دل می‌کَنم از تعلق‌هایم، برای تو تلاش خواهم کرد و تو اما دستم را بگیر که راه سخت دشوار است و جانکاه ای یگانه معبود من!

خدایا! دستم را بگیر و از این مرحله سخت جوانه زدن عبور بده مرا و سپس در مرحله رشد حافظ و نگهدار من باش

این اولین روز از کاشته شدن بذر رویش من است، خدایا خودت باغبان دل من باش.

 

خدایا! به نام نامی تو بسم‌الله الرحمن الرحیم

 

پ.ن: به وقت 25 فروردین 1399

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۹ ، ۲۰:۳۵
پرستو مرادی

اولش خیلی جذبم نمی‌کرد، اسم‌های طولانی دیوگِنِس لائِرتیوس، کنفوسیوس، هِراکلیتوس، اپیکتتوس و...، با خودم وای افتاده‌ام در بین فلاسفه عهد قدیم یونان.

اما کم کم که نویسنده رفت سمت اهمیت فلسفه و اهمیت نگاه به شیوه زندگی کردن، مهم بودن تعیین ارزش‌ها و اهداف زندگی، چگونگی رسیدن به آرامش در اوج مصیبت‌ها، توهین‌ها، تنهایی‌ها و... برایم جذاب شد. موضوع از فسلفه رواقی زیستن حکایت می‌کرد. رسیدن به بخش دوم، راهکارهای روانشناختی رواقی، اینجا بودم که این کتاب حدود 400 صفحه‌ای را نتوانستم با وجود آن اسامی و برخی دلایل فسلفی سنگین کنار بگذارم.

قصه رواقی بودن را با فکر کردن به اتفاق‌های ناگوار و اینکه شاید فردایی فرزندی که امروز می‌بوسیمش نباشد، آغاز می‌کند و به تو می‌فهماند که قدر لحظه‌هایت را بدانی. آنگاه می‌روی وارد مبحث سه‌گانه اخیار می‌شوی، بله ما فقط دوگانه اختیار نداریم! خارج کنترل و داخل کنترل یک دسته‌بندی ساده است، در واقع تو بر برخی خارج اختیارها هم کنترل داری. از لذت‌جویی محض دوری جستن، مراقبه کردن از روان همه از تحلیل این سبک زندگی فلسفی است. تا اینکه وارد توصیه‌ها می‌شوی که چگونه در برابر توهین‌ها نرنجی، چطور با وجود آدم‌های اطرافت بهم نریزی و سعی نکنی از اجتماع به هدف آرامش جستن دوری کنی، اندوه و خشمت را چطور کنترل کنی و بدانی برای انتخاب مثلا خانه، به کارایی آن نگاه کنی نه مساحت و زیربنایش.

با وجود نقدهایی که به این کتاب دارم، اما واقعا کتابی است که خواندش را توصیه می‌کنم. حداقل یکبار از نگاه فلسفی به زندگی‌ خود نگاه می‌کنیم. ممنونم از دوست عزیز و روزنامه‌نگار عالی خانم علی‌بیگی که این کتاب خوب خود را برای مطالعه به من امانت دادند.

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۹ ، ۲۰:۱۰
پرستو مرادی

یک نسخه خوب برای خودم و برای شما دارم. هر وقت دلتان از جایی رنجید، هر وقت روزگارتان بر وفق مراد نبود، هر وقت نامردی دیدید از زمانه، هر وقت دلتان شکست، هر وقت در راه اهداف‌تان رنجور و دلزده شدید، کوله‌بارتان را ببندید و بروید به دل طبیعت.

موبایل خاموش و بروید. در دنج‌ترین نقاط طبیعت، حیات را ببینید، سبز شدن پس از هر زرد شدن، شاخه‌های شکسته در کنار شاخه‌های محکم و ایستاده، موسیقی جریان آب را به روان بنشانید و اندکی مبهوت شکوه آسمان از لابلای درختان شوید. آنگاه می‌فهمید که زندگی بیشتر از غصه خوردن می‌ارزد. همه چیز بد ذهنی‌تان را بریزد داخل همان نهرهای آب که با خودش ببرد و به خودتان قول دهید که بیش از این‌ها می‌ارزید و نباید معطل طرد شدن‌ها، اتلاف زمان‌ها، غم‌ها و ... شوید.

بسم الله بگویید و بروید، همین.

در این جهان ارتباطات و پُرآشوب لازم است برای تجدید قوا در دل شکوه عظمت خدا خلوت کنید.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۹ ، ۲۰:۰۹
پرستو مرادی

در وصیت خود نوشته  بود «خدایا تو می‌دانی که همواره آماده بودم آنچه را تو خود به من دادی در راه  عشقی که به راهت دارم نثار کنم. اگر جز این نبودم آن هم خواست تو بود».

 

خوانده‌ام که امضایش این بود «من کان لله کان الله له...هر که برای خدا باشد، خدا برای اوست...»

او به زیبایی قهرمان را فردی غالب بر خویش معنا کرد و به زیبایی دنیا و زندگی را توصیف کرد «چه چیزهایی برای ما می‌ماند؟ و چه چیزهایی برای ما نمی‌ماند؟ آدم‌ها بعضی وقت‌ها اشتباه می‌کنند و غافلند، واقعا ما انسان‌ها غافلیم؛ این درجه که بر دوش من است تا کی برای من می‌ماند؟ حداکثر تا زمانی که خدمت می‌کنم، چه رسد به اینکه بازنشسته شویم. جوانی هم که نشاط به انسان و شادابی به زندگی می‌دهد آن هم بعد از مدتی نخواهد بود. ثروت و مال و منال همه بعد از مدتی از دست خواهند رفت تازه آن‌ها که خیلی نگهدارش هستند، هیچ نمی‌ماند، جز کرباسش! اما همین ما انسان‌ها گول زندگی را می‌خوریم و ممکن است کل تلاش‌های ما برای همین چیزهایی باشد که از بین می‌رود. در حالی که در این گذر زمان چیزهایی به‌دست می‌آید که می‌توان نگه داشت».

شهید سپهبد علی صیاد شیرازی در سال 1323 در شهرستان درگز شمال خراسان رضوی دیده به جهان گشود. در سال 1343 وارد دانشکده افسری شد. همواره یک دانشجو ممتاز بود در تمام دوره‌های تحصیلی و آموزشی خود. در سال 1351 برای گذراندن دوره تخصصی توپخانه به امریکا اعزام شد. در سال 1360 فرمانده نیروی زمینی ارتش کشور و در سال 1372 جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح کشور شد. اما در بامداد روز 21 فروردین در پوشش رفتگر آمدند درب خانه او و با دادن نامه‌ای به او، مقابل دیدگان خانواده‌اش او را با شلیک چهار گلوله به جمجمه او شهید کردند.

من صیاد را دوست دارم، زندگی نامه او را خواندم. نظم و انضباط، عشق و جوانمردی، توجه به زیردست، ایمان به خدا در همه حال و ... در تمام ابعاد زندگی او موج می‌زند. مزار او در قطعه 29 بهشت‌ زهرای تهران کمی آن سوتر از مزار شهید آوینی قرار دارد. یک سپهبد، یک قهرمان را ناجوانمردانه ترور کردند. حداقل خوب است زندگی‌نامه قهرمانان خود را بخوانیم.

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۹ ، ۲۱:۴۵
پرستو مرادی

ماه به نیمه که می‌رسد، آن ماه دیگر عجیب زیبا می‌شود.  حالا تصور کن هم ماه تمام است و هم طاووس اهل بهشت به دنیا آمده است.  بدون شک درهای رحمت  گشوده می‌شوند تا تو عشق را هدیه بگیری.

مولای من! میلادتان مبارک ای ماه تمام عالم هستی

فقط بدانید عجیب دلم برای شما تنگ است و کاش بودید و از میان این مه‌های غلیظ  تردید روزگار به سلامت به قله دوستی با خدا می‌رسیدیم چرا که شما خود نشانِ راه هستید.

 از دلتنگی‌ها که بگذریم. غرض این بود که این گل‌ها تقدیم به شما که خود معنای زیبایی هستید و تولدتان مبارک

 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۹ ، ۱۲:۵۶
پرستو مرادی