نشانِ راه

قلم‌نوشت‌های یک مهندس مواد

قلم‌نوشت‌های یک مهندس مواد

نشانِ راه

نشان را علامت و نشانه معنا کرده‌اند. در اینجا نشان‌های راه زندگی در پیچ و تاب‌ها بیان می‌شود. آن نشان‌هایی که حافظ به زیبایی گفت:
از امتحان تو ایام را غرض آن است / که از صفای ریاضت دلت نشان گیرد

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۳۳ مطلب با موضوع «کتابخانه» ثبت شده است

اولش خیلی جذبم نمی‌کرد، اسم‌های طولانی دیوگِنِس لائِرتیوس، کنفوسیوس، هِراکلیتوس، اپیکتتوس و...، با خودم وای افتاده‌ام در بین فلاسفه عهد قدیم یونان.

اما کم کم که نویسنده رفت سمت اهمیت فلسفه و اهمیت نگاه به شیوه زندگی کردن، مهم بودن تعیین ارزش‌ها و اهداف زندگی، چگونگی رسیدن به آرامش در اوج مصیبت‌ها، توهین‌ها، تنهایی‌ها و... برایم جذاب شد. موضوع از فسلفه رواقی زیستن حکایت می‌کرد. رسیدن به بخش دوم، راهکارهای روانشناختی رواقی، اینجا بودم که این کتاب حدود 400 صفحه‌ای را نتوانستم با وجود آن اسامی و برخی دلایل فسلفی سنگین کنار بگذارم.

قصه رواقی بودن را با فکر کردن به اتفاق‌های ناگوار و اینکه شاید فردایی فرزندی که امروز می‌بوسیمش نباشد، آغاز می‌کند و به تو می‌فهماند که قدر لحظه‌هایت را بدانی. آنگاه می‌روی وارد مبحث سه‌گانه اخیار می‌شوی، بله ما فقط دوگانه اختیار نداریم! خارج کنترل و داخل کنترل یک دسته‌بندی ساده است، در واقع تو بر برخی خارج اختیارها هم کنترل داری. از لذت‌جویی محض دوری جستن، مراقبه کردن از روان همه از تحلیل این سبک زندگی فلسفی است. تا اینکه وارد توصیه‌ها می‌شوی که چگونه در برابر توهین‌ها نرنجی، چطور با وجود آدم‌های اطرافت بهم نریزی و سعی نکنی از اجتماع به هدف آرامش جستن دوری کنی، اندوه و خشمت را چطور کنترل کنی و بدانی برای انتخاب مثلا خانه، به کارایی آن نگاه کنی نه مساحت و زیربنایش.

با وجود نقدهایی که به این کتاب دارم، اما واقعا کتابی است که خواندش را توصیه می‌کنم. حداقل یکبار از نگاه فلسفی به زندگی‌ خود نگاه می‌کنیم. ممنونم از دوست عزیز و روزنامه‌نگار عالی خانم علی‌بیگی که این کتاب خوب خود را برای مطالعه به من امانت دادند.

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۹ ، ۲۰:۱۰
پرستو مرادی

در وصیت خود نوشته  بود «خدایا تو می‌دانی که همواره آماده بودم آنچه را تو خود به من دادی در راه  عشقی که به راهت دارم نثار کنم. اگر جز این نبودم آن هم خواست تو بود».

 

خوانده‌ام که امضایش این بود «من کان لله کان الله له...هر که برای خدا باشد، خدا برای اوست...»

او به زیبایی قهرمان را فردی غالب بر خویش معنا کرد و به زیبایی دنیا و زندگی را توصیف کرد «چه چیزهایی برای ما می‌ماند؟ و چه چیزهایی برای ما نمی‌ماند؟ آدم‌ها بعضی وقت‌ها اشتباه می‌کنند و غافلند، واقعا ما انسان‌ها غافلیم؛ این درجه که بر دوش من است تا کی برای من می‌ماند؟ حداکثر تا زمانی که خدمت می‌کنم، چه رسد به اینکه بازنشسته شویم. جوانی هم که نشاط به انسان و شادابی به زندگی می‌دهد آن هم بعد از مدتی نخواهد بود. ثروت و مال و منال همه بعد از مدتی از دست خواهند رفت تازه آن‌ها که خیلی نگهدارش هستند، هیچ نمی‌ماند، جز کرباسش! اما همین ما انسان‌ها گول زندگی را می‌خوریم و ممکن است کل تلاش‌های ما برای همین چیزهایی باشد که از بین می‌رود. در حالی که در این گذر زمان چیزهایی به‌دست می‌آید که می‌توان نگه داشت».

شهید سپهبد علی صیاد شیرازی در سال 1323 در شهرستان درگز شمال خراسان رضوی دیده به جهان گشود. در سال 1343 وارد دانشکده افسری شد. همواره یک دانشجو ممتاز بود در تمام دوره‌های تحصیلی و آموزشی خود. در سال 1351 برای گذراندن دوره تخصصی توپخانه به امریکا اعزام شد. در سال 1360 فرمانده نیروی زمینی ارتش کشور و در سال 1372 جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح کشور شد. اما در بامداد روز 21 فروردین در پوشش رفتگر آمدند درب خانه او و با دادن نامه‌ای به او، مقابل دیدگان خانواده‌اش او را با شلیک چهار گلوله به جمجمه او شهید کردند.

من صیاد را دوست دارم، زندگی نامه او را خواندم. نظم و انضباط، عشق و جوانمردی، توجه به زیردست، ایمان به خدا در همه حال و ... در تمام ابعاد زندگی او موج می‌زند. مزار او در قطعه 29 بهشت‌ زهرای تهران کمی آن سوتر از مزار شهید آوینی قرار دارد. یک سپهبد، یک قهرمان را ناجوانمردانه ترور کردند. حداقل خوب است زندگی‌نامه قهرمانان خود را بخوانیم.

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۹ ، ۲۱:۴۵
پرستو مرادی

یک شوخی بود همه چیز، به خنده گفتم  موضوع انشا، علم بهتر است یا ثروت؟

استاد برگشت و گفت: خوبه، با این موضوع انشا بنویسید.

سر کلاس معادلات دیفرانسیل گفت بیا مقابل بچه‌ها و انشایت را بخوان.گفتم نه! گفت باشه همان جا بخوان.

انشا را که خواندم. استاد با خودش انشا را برد. بعدها صدایم کرد و این  کتاب را به من معرفی کرد.

درست ده سال پیش اولین بار بود که کتاب «توسعه و مبانی تمدن غرب» را خواندم.  کتابی که  لایه‌های پنهان توسعه‌یافتگی را بر تو عیان می‌کند. اصلا انگار نویسنده مو را از لای ماست بیرون کشیده باشد، تازه می‌فهمی آنجا که آوینی نوشته است «فدا کردن اعتبار، شخصیت، حرمت و حیثیت انسانی به پای بت علم و فن‌شناسی، سوغات بزرگ تمدن مصرفی است»، یعنی چه؟

آنکه که سید  مرتضی نوشته است «نظام آموزشی دانشگاهی نظامی "عرضی" است...پیوند طولی بین علوم در نظام آموزشی کنونی گم شده است و دیگر هیچ روحی وجود  ندارد که این اعضای پراکنده را به یکدیگر پیوند دهد. فیزیک، شیمی، ریاضیات، ادبیات، فسلفه و معارف اسلامی و ... در عرض یکدیگر قرار گرفته‌اند و دانش‌جو می‌تواند بدون آنکه در ذهن خویش پیوندی طولی بین این مواد درسی پراکنده برقرار کند و جایگاه هر یک را در مجموعه مقالات خویش بداند، هر یک از این مواد را دنبال کند».

آری تازه می‌فهمی چرا رشد نمی‌کند، تمام اجزای فکر ما را  عرضی چیده‌اند، مسیر رشد اما در راستای یک طول است.

 به بهانه امروز، روز بزرگداشت سید  شهیدان اهل قلم، سید مرتضی آوینی، خواندن این کتاب را توصیه میکنم و سپاسگزارم از استاد معادلات دیفرانسیلم به خاطر معرفی این کتاب بعد از آن شوخی  انشا.

 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۹ ، ۱۶:۴۲
پرستو مرادی