نشانِ راه

قلم‌نوشت‌های یک مهندس مواد

قلم‌نوشت‌های یک مهندس مواد

نشانِ راه

نشان را علامت و نشانه معنا کرده‌اند. در اینجا نشان‌های راه زندگی در پیچ و تاب‌ها بیان می‌شود. آن نشان‌هایی که حافظ به زیبایی گفت:
از امتحان تو ایام را غرض آن است / که از صفای ریاضت دلت نشان گیرد

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۳۹ مطلب با موضوع «طبیعت‌گردی (هوای تازه)» ثبت شده است

مهم نیست تنهایی و کسی در صعود قله‌ اهدافت کنار تو نیست. مهم این است که تو می‌خواهی شکوه و عظمت درونت را به شکوفایی برسانی.
چیزی شبیه این گل ظریف که به تنهایی در نوک قله روییده بود.
تو به خدا ایمان داشته باش، خدا تو را از میان سختی‌ها عبور می‌دهد.
به قول شاعر که از زبان خدا گفت : «گر بی منی با همه‌ای بی همه‌ای/ گر با منی بی همه‌ای با همه‌ای»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۰۰ ، ۲۱:۳۷
پرستو مرادی


#کارل_پوپر حرف قابل تأملی می‌زند، او می‌گوید: «برای کشتن یک جامعه روشی ساده به کار گیرید بر فرهنگ آنان تمرکز کنید،
ابتدا کتاب را از آنها بگیرید و بعد سرشان را درون تلویزیون فرو کنید ...»

گاهی احساس می‌کنم نظام تبلیغات کمر همت را بسته است که زندگی را از ما بگیرد. دیروز جمله‌ای روی قطارهای مترو توجه مرا به خودش جلب کرد، عبارتی با این مضمون که "بی وقفه فیلم ببین"! با خودم گفتم یعنی بی وقفه درگیر زندگی های ساخته شده باشم؟ پس کی خودم زندگی کنم؟
چه زمانی دست خودم را بگیرم و ببرم در دل طبیعت و اندکی در آرامش کوهستان به عظمت هستی پی ببرم و چه زمانی مشکلات را با مدد موسیقی طبیعت حل کنم؟

به گمانم در عضر حاضر خیلی باید مراقب ساعات تلوزیون گردی، وب گردی و کتاب نخواندن هایمان باشیم.
مبادا فرصت فکر و آشنایی با تفکرهای جدید غوطه‌ور بین کتاب ها را از خود سلب کنیم.
مبادا در سبد خرید روزانه مان کتاب نباشد!

قدم زدن کنار رودخانه‌ها و غرق شدن در صدای طبیعت را با هیچ گفتگویی پیرامون حوادث جهان پر آشوب معاوضه نمی‌کنم. البته آن زمان‌ کلام نیز در دهان می‌ماند و ذهن اجازه سخن‌ نمی‌دهد.

خودتان را به ساعتی تماشای آبشارها دعوت کنید بگذارید عظمت جهان شما را مدهوش عشق و زیبایی کند و ذهن تان تیزبین و متفکر شود.

 


 


 

ایام تان عالی
ارادتمند، پرستو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۹ ، ۲۱:۱۷
پرستو مرادی

هاروکی_موراکامی در کتاب #کافکا_در_کرانه چه زیبا می‌گوید:
«مهم نیست تا کجا فرار کنی، فاصله هیچ چیز را حل نمی‌کند.

وقتی طوفان تمام شد، یادت نمی آید چگونه از آن گذشتی، چطور جان به در بردی. حتی در حقیقت مطمئن نیستی، که طوفان واقعاً تمام شده باشد.

اما یک چیز مسلم است. وقتی از طوفان بیرون آمدی، دیگر آنی نیستی که قدم به درون طوفان گذاشت…»

 


عکس متعلق به ٢٩ آذر ۹۹ از ارتفاعات کلکچال است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۹ ، ۲۲:۰۴
پرستو مرادی


پاییز جعبه مدادرنگی اش را به یک رنگی زمستان تحویل می‌دهد و روزگار لباس سفید بر تن می‌کند.

این #تغییرات_روزگار در واقع زیبایی روزگار است.

اگر التهاب های زندگی رخسارت را زرد می‌کند یا گاهی سوز خاطره ها، درونت را سرخ یا گاه روزهای سرد سر می‌رسد و ذهنت از سرمای افکار یخ می‌زند و اندیشه نو نداری برای بهبود حالت، بدان تو باید آرام باشی، چون در پی این روزها، بهار می آید و تمام این تغییرها دلیل رشد و زنده بودن توست و تحول فصل های زندگی درست مثل تحول طبیعت سرشار از زیبایی هاست، آرام باش زیبایی رو بنگر.

راستی جایی نوشته بود «یلدا یعنی یک دقیقه بیشتر زمان برای گفتن دوستت دارم ها»
امشب بیشتر هم را دوسته داشته باشیم💚
یلدایتان مبارک و آغاز زمستان تان آکنده از عشق
ارادتمند شما پرستو





عکس متعلق به ابتدای مسیر کلکچال است در دو زمان متفاوت در آغاز و پایان پاییز ۱۳۹۹

 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۲۲:۰۳
پرستو مرادی


صفا سلدوزی خوب می‌گوید:
«بیشتر ما آدم‌های دقیقه نودیم!
قدر خوبیِ کسی که عاشقمان بود
را وقتی میفهمیم که چمدان به دست می‌رود.
دقیقه نود یاد کارهایی که می‌توانستیم بکنیم و نکردیم می‌افتیم.
دقیقه نود یاد حرف‌ها و کارهایی می‌افتیم که حالا مثلِ ... بخاطر گفتن و انجام دادنشان پشیمان هستیم.
امّا زندگی بازی فوتبال نیست
که در وقت‌های اضافی از روی شانس گل بکاریم. زندگی در همین لحظه دوست داشتن است.
بخشیدن و دل کندن و مرهمِ روی زخم بودن را به لحظه بعد نگذاریم.
دل خوش نکنیم به دقیقه نود،
دل خوش نکنیم به وقت‌های اضافه!
دلِ شکسته، عشقِ دیده نشده یک عمر هم کم است که مثل روز اولش شود».

 

ویدئویی منتشر شده در صفحه اینستاگرام من برای این مطلب متعلق به اولین روزهای اسفند ۹۸ است. درست روزهایی که کرونا شروع به تاخت و تاز در ایران و جهان کرد. ظهر پنجم اسفند زدیم به دل کوه، نمی‌دانستیم فردا کی می‌شود دوباره پا به این کوهستان بگذاریم. خلوتی کوهستان آن روز باشکوه بود.
این روزها دلم شدیدا روزهای پیش از بهمن و اسفند ٩٨ را می‌خواهد... هر چند شاید حسرت بخورم اما یادمان باشد که دیگر دل‌خوش نکنیم به وقت اضافه، کمتر از یک سال خیلی ها رفتند، چه جوان و چه پیر و این بیماری چه اوقاتی را از ما گرفت...
پس دل خوش نکنیم به وقت اضافه...
بگو دوستش داری،
برو جایی که دوست داری،
کاری که دوست داری انجام بده،
دنیا وقت اضافه ندارد...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۹ ، ۲۱:۴۹
پرستو مرادی

دو سال پیش بود، گفت: اگر خیلی با تو بحث کنم و عصبانی‌ات، چه کاری انجام می‌دهی؟

گفتم: بلند می‌شوم و می‌روم و دیگر با شما صحبت نمی‌کنم.

گفت: باز هم فرار می‌کنی؟ می‌خواهی من را ناراحت نکنی و بجای گفتن حرف‌هایت، می‌گذاری و می‌روی.

گفتم: فرار؟

گفت: ما آدم‌ها زمانی که ترس از دست دادن داریم، فاصله می‌گیرم. فاصله می‌گیریم و در این پندار هستیم که با این واکنش ناخودآگاه عشق خودمان را حداقل با دور نگه داشتن از عصبانیت خود حفظ می‌کنیم. می‌ترسیم نزدیک شویم و ناراحتی خودمان را بیان کنیم، شاید چون فکر می‌کنیم حداقل احترام و عشق‌ها در روابط ما از هر نوعی (پدر، مادر، همسر و ...) دچار آسیب شود و فرد مقابل را از دست بدهیم، اما چه بسا نزدیک شویم و با حرف زدن پیرامون دردها و ناراحتی‌ها، به همدیگر نزدیک شویم.

***
گذشت و من بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم، برای امتحان فرار نکردن، به یک دوستم پیام دادم که بیا می‌خواهم با تو صحبت کنم. نشستیم روبروی هم و من گفتم سه جا از تو دلخور شدم، تک تک را بیان کردم و به حرف‌های او گوش دادم. برخی را قبول کرد و برخی را هم با دلیل منطقی رد کرد. قصه قصه برداشت اشتباه بود. قبل گفتگو خیلی روزها با خودم می‌گفتم، چرا دوست صمیمی من اینطوری گفت و...، هر کسی هم حق را به من می‌داد، اما برای من قابل پذیرش نبود. دوستی ما هم کم کم از طرف من سرد شده بود. اما بعد آن گفتگو، همدیگر را به آغوش کشیدم و بیشتر به هم نزدیک شدیم.

حق با آقای دکتر بود، گاهی نزدیک شدن و بیان ناراحتی عشق را بیشتر می‌کند، نباید فرار کرد.

در پرانتز، این را هم بگویم برخی افراد بلوغ فکری لازم برای گفتگو را ندارند، اگر دیدید نمی‌توانید با آن فرد گفتگو سالم انجام دهید، بهتر است اگر از اعضای خانواده نیست، روابط خود را به حداقل مقدار ممکن برسانید. چون زندگی شما با حضور آدم‌های با رفتار و فکر سالم، زیباتر می‌شود‌. یادتان باشد شما نهایت تلاش خود را انجام دادید، اما اگر آدم مقابل شما بجای گفتگو با روی برگرداندن یا حرف های تلخ می‌خواهد ناراحتی خود را پیوسته بیان کند، بهتر است رابطه اینچنینی را کم کنید.

ممنونم از آقای دکتر مهاجری که حرف های خوبی یادم داد و در فهم زندگی مرا کمک کرد.



 

این عکس متعلق است به اولین صعود برفی من به کلکچال در اول آذر 1398، روزی که به ترسم غلبه کردم و رسیدم. ممنونم از همراهی و راهنمایی آقای فیض‌آبادی در این صعود که افتخار همنوردی در کنار ایشان را داشتم.


روزگارتان سبز 🌱 و عشق هایتان مانا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۹ ، ۲۱:۴۸
پرستو مرادی


عمیقا دلم برای روزهای دانشجویی و تیم کوهنوردی دانشگاه تنگ شده است.
دلتنگ جریمه‌های نقدی آقای علیزاده، لیدر خوب گروه کوهنوردی دانشگاه هستم. می‌گفت نه کسی جلوتر از لیدر برود و نه کسی عقب‌تر از عقب دار گروه باشد. اگر کسی این قانون را رعایت نمی‌کرد، کلاهش را در می‌آورد و آخر مسیر میگفت جریمه را داخل کلاهم بریزید (هر چه کرمت هست) و بعد کل گروه را به یک بستنی میهمان می‌کرد.
با شوق روزهای سه شنبه ظهر جلو تربیت بدنی در صف ثبت نام بودیم و هر بار با شوق فرم رضایت را می نوشتیم.
عکس اول متعلق است به برنامه شهرستانک که به دلیل بسته بودن جاده، منتفی شد اما از اتوبوس پایین آمدیم و کلی برف بازی کردیم و چه روز ماندگاری شد.
عکس دوم متعلق است به گلگشتی هرانده به خمده و لحظات دلپذیرش.
عکس سوم متعلق است به برنامه قله چین کلاغ که به دلیل بارش برف شدید و مجهز نبودن بچه ها به همان جنگل کارا ختم شد.
عکس چهارم هم همان هرانده به خمده است که اینبار عکاس خودم بودم.

نمی‌دانم اما دلم پر کشیده این نیمه شب برای همان روزها که بی دغدغه به همدیگر خوراکی تعارف کنیم و بوی گند الکل نباشد.
بنشینیم کنار جوی آب و لذت ببریم یا گوله برفی را بزنیم به سر و کله هم و لبخندهایمان رو بدون هیچ ماسکی ببینیم.
عمیقا دلم می‌خواهد کرونا برود و باز در برنامه کوهنوردی باشم که آقای علیزاده لیدر آن باشد و همه دوستان خوبم کنار من باشند.

دوستتان دارم، به فردایی سبز🌱 امیدوار خواهیم بود.
ارادتمند: پرستو

 

 


 

عکس ها آرشیوی از سال‌های 97 است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۹ ، ۲۰:۰۰
پرستو مرادی

گری جان بیشاپ در کتاب «خودت را به فنا نده» می‌گوید: «گاهی یکی از دلایلی که نمی‌توانی راه‌حلی برای مشکلت بیابی این است که خیلی به مشکل نزدیک هستی. کمی دورتر بایست، بیشتر دور شو و تصویر و دورنمای بزرگتری را نظاره کن».

کوهستان درست همان جایی است که باید بایستی و مشکلات و مسائلت را بار دیگر نظاره کنی، آن بالا راه‌حل‌ها ناب‌ترین راه‌حل‌ها هستند، چون زیباترین دورنما را در بهترین حال می‌بینی.

هر وقت به درهای بسته خوردید، کوله تان را روی دوشتان بیاندازید و در شکوه کوهستان راهکار را بیابید. بدون شک خدای مهربان و خالق این شکوه و عظمتی که ما در برابرش ذره ای بیش نیستیم، ما را رها نخواهد کرد

 

به وقت کوهنوردی به خانه دیو سپید، قله کلکچال بعد از چهل روزی دوری از کوهستان

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۹ ، ۰۸:۲۲
پرستو مرادی

کوله ام را برداشتم. مگر می‌شود پاییز باشد و من در خانه بمانم؟ ویروس کرونا با خودش چه فکر کرده است؟ آیا فکر کرده است که می‌تواند کوهنوردی را از تماشای رنگ در رنگ پاییز محروم کند؟ یادش رفته که ما این بیت را زمزمه می‌کنیم «پاییز آمده است که مرا مبتلا کند/ با رنگ‌های تازه مرا آشنا کند».

حدود سه هفته قرنطینه تمام شد و برای سلامی دوباره به کوهستان و ارزیابی وضعیت جسمانی پا به کوه گذاشتم. همان ابتدای گلاب دره هم خوب بود برای ارزیابی سلامتی.

دیدن شکوه و رنگ در رنگ پاییزش حالم را خوب کرد. نوشیدن یک چای کنار دوستان و نشستن بر سر جوی آب و لبخند به گذر عمر خودش نهایت خوشبختی است.

 

آنچه در روزهای تنهایی و سختی باید در خاطرت بماند این است که جهان هنوز سهم زیبایی خودش را برای تو نگه داشته است. تو فقط صبر کن، روزهای خوب مثل همین نور خودش را می‌کشاند به داخل زندگی‌ات. صبر کن و خودت را برای فتح قله‌های زیباتر زندگی‌ات آماده‌تر کن.

 

مبادا پاییز برود و یادت رفته باشد با حال خوب خودت عاشقی کنی.

 

روزگارتان سبز

ارداتمند: پرستو

 

پاییز در گلابدره تهران به تاریخ سوم آبان 1399

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۹ ، ۰۸:۱۹
پرستو مرادی

«مدّتی باران و تاریکی را گوش کردم. چه لذّتی دارد از فردای نیامده نترسیدن، گوش به باران دادن، چای درست کردن، پادشاه وقت خود بودن...»

 

برداشت از کتاب روزها در راه به قلم شاهرخ مسکوب

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۹ ، ۱۹:۱۳
پرستو مرادی