همنورد، خاطرات دانشجویی
يكشنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۹، ۰۹:۱۵ ب.ظ
برگ دوم
«امید دارم باز هم، همه با هم بریم به قله کوه...»
اولین باری بود که به ارتفاعات توچال میرفتم. لیدر هم آقای چناری بزرگوار بود. عقب دارها آقای فرهادی منش و دوست ایشان بودند.
آن روز مهربانی را بین بچهها به وضوح میشد مشاهده کرد. همان مسلک همیشگی همنوردها را
یکی باتوم خودش را قرض میداد و دیگری میگفت من یخ شکن اضافه دارم.
سرعت گروه را با کندترین فرد تنظیم میکردیم.
میخندیدیم و خوشحال بودیم از سپیدی برف و حال خوب
و به راستی «اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد»
قدر اوقات خوب بودن با هم را بدانیم، شاید فرصت تکرار نباشد...
امیدوارم روزهای کرونایی تمام شود و باز با تیم دانشگاه لحظات خوب را تجربه کنیم.
به یاد کوهنوردی در ارتفاعات اُسون، در کنار همنوردهای خوب و حتی همنوردی از سوریه،... ۱۷ بهمن ١۳۹۸
۹۹/۱۱/۱۲