پریشانیات
پنجشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۱:۴۵ ق.ظ
راستش برای این عکس خیلی متن نوشتم و پاک کردم. این متن آخر رو مینویسم، شاید حق مطلب مغزمو ادا کنه
دلم میخواد فقط بگم زندگی کن، دو دقیقه اون کتاب و دفتر، میز کار، پروژهها رو زمین بذار، یه نگاه کن تو آینه به خودت اردیبهشت داره تموم میشه، رفتی صدای جوی آب رو بشنوی؟
رفتی شکوفه ها رو نوازش کنی؟
به کسی که دوستش داری، گفتی دوستش داری؟
خودتو مهمون کردی به یه چای گرم و یه موزیک دلنشین؟
بابا بس کن، فلانی چی میگه و چیکار میکنه، همه ما رو روزگار تغییر داد. نفهمیدیم کی تار موی سفید اومد تو سرمون. قبول کن همه ما تو جوانی سر چیزهای الکی با هم لج میکردیم یا رقابت های الکی سر چیزهایی که میگفتن اینا ارزشه، مثل اون نمره بیست کوفتی که الان میفهمی کارهای مملکت لنگ چیزهایی هست که تو دانشگاه یادمون ندادن، مثل فهم اقتصاد و نگاه کلان به آینده
یه لطفی کن، پاشو برو بیرون با رفیقت یه قدم بزن، اون موبایل کوفتی رو هم چند ساعت بذار رو پرواز، ببین رفیقت چی میگه از حال دلش
ببین یه کمی زندگی کن
من که دیر فهمیدم، لااقل تو زودتر اینو بدون، زندگی یعنی حال خوب، حالا یه جوری قاعده درس و دانشگاه، کار و.. بچین که هم حال دل خودت خوب باشه و هم آدمای اطرافت و کشورت و جهان . اگر واسه غیر این تلاش میکنی، دنده عقب رو بگیر و بپیچ.
نمونی تو خونه، چک کردم، فردا همین مسیر میگن نم بارون اردیبهشتی داره
پ. ن: رعایت پروتکل ها ولی یادت نره 😷، تو واسه همه ما و کسانی که دوستت دارن، مهمی🍃💚
#قلم_نوشت به وقت عید فطر در آزمایشگاه سرامیک
تقدیم به تو مخاطب عزیز
ببخش دو سهتایی کلمه تند نوشتم تو متن، خواستم عامیانه تر حرف بزنم. خودمون آخه یه روزهایی بد دلمون میخواد دو سه تا کلمه تند بگیم
۰۰/۰۲/۲۳