روزنوشت دوم دانشجویی: کجای مسیر اشتباه بود؟
صبح میشود و این دومین روز از روزهای من در خوابگاه کامروا و اسکان موقت است. دیر از خواب بیدار میشوم و یک چای دم میدهم و مینشینم وسط وسایل و صبحانه میخورم و منتظرم اتاق ضدعفونی شود.
بعد رفتن خدمه خودم، برخی جاها را باز دستمال میکشم. دکور اتاق را کمی تغییر میدهم و میز را رو به دیوار قرار میدهم که نزدیک پریز برق قرار بگیرد.
تا ساعت 12 درگیر اتاقم و چیدن وسایل.
بعد مینشینم پای کارهایم که می بینم لپ تاپ مدام ارور میدهد، چهار ساعت تلاش میکنم و میبینم فایده ای ندارد.
عازم دانشگاه میشوم که از بازارچه آن یک سی دی ویندوز بگیرند و خوشحالم که بازارچه مثل کارمندان دانشگاه تعطیلی غروب هنگام ندارد.
یک دوست قدیمی را میبینم و کمی درد و دل میکنیم. با فاصله نشستیم که پروتکل ها رعایت شده باشد.
دو دانشجو ممتاز دکتری فنی مهندسی کنار هم نشستن و از شرایط حاکم بر جامعه گله مند هستند. یکی تازه فارغ التحصیل شده و دیگر که من هستم در ابتدای مسیر رساله قرار دارد.
میرویم خرید انجام بدهیم. او میرود به خوابگاه خودگردان در تهران که هیچ پروتکلی آنجا رعایت نمیشود و اتاق ها 8 یا بیشتر است و من می آیم به خوابگاه خودم و هنوز در این فکرم که کجای مسیر ما اشتباه بوده است؟
برمیگردم که ویندوز عوض کنم و ببینم با این لپ تاپ چه میشود کرد که در اوج کار دست مرا در پوست گردو قرار داد و تا ساعت 1 شب درگیرم با او...
خیابان منتهی به درب جنوب دانشگاه، داشتم میرفتم سی دی ویندوز بخرم از بازارچه دانشگاه