حال جهان خوب است و دیگر خبری نیست
یک روز میآید که این تیتر خبری را بزنم روی یادداشتم
«حال جهان خوب است و دیگر خبری نیست»
و بعد بنویسم
همه عاشقان به معشوقشان رسیدند
لذت مادر و پدر شدن را چشم انتظارها چشیدند
آنها که قهر بودند، آشتی کردند
مسافرها به خانه بازگشتند
دلتنگها الان شاد و خرسند هستند
بیمارها همه خوب شدند
بیمارستانها تعطیل شدند
زندانها به باغ پرندگان تبدیل شدند
خنده رسالت هر روز انسانهاست
بوسه بر گونه یار حلال اعلام شد
آغوشهای ناگهانی سنت این جهان شده است
عشق هر روز پیک شدیدتری را دارد ثبت میکند
مبتلایان به مهربانی هر روز بیشتر میشوند
علائم دوست داشتن ثابت شده است و دیگر میشود فهمید چه کسی عاشق است
و امید سرخط تمام برنامهریزیهاست
و امید همان جوهر نگارش این سطرهاست
و من امید دارم به فردایی که تو را به آغوش بکشم و بگویم دیدی تمام شد این روزهای سخت
و آنگاه از آن جهان عکسی به یادگار بگیرم
و در آن لحظه تیتر را بزنم
«حال جهان خوب است و دیگر خبری نیست»
و سپس کلید اینتر
راستی تیتر خبری تو چیست؟ برای آن جهان که در راه است...
عکس متعلق به دوران روزنامه نگاری من در مجله اخبار فلزات و در کنفرانس بین المللی صنایع معدنی در آذر ١٣٩۵ است