نشانِ راه

قلم‌نوشت‌های یک مهندس مواد

قلم‌نوشت‌های یک مهندس مواد

نشانِ راه

نشان را علامت و نشانه معنا کرده‌اند. در اینجا نشان‌های راه زندگی در پیچ و تاب‌ها بیان می‌شود. آن نشان‌هایی که حافظ به زیبایی گفت:
از امتحان تو ایام را غرض آن است / که از صفای ریاضت دلت نشان گیرد

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۳ مطلب با موضوع «کتابخانه :: شهیدان» ثبت شده است


هر کسی نگاه و نگرشی متفاوت به مفهوم شهادت دارد و همه‌ ما روایت‌های متعددی از جنگ، از رزمنده‌ها، از اسارت‌ها و... شنیده‌ایم. گاه روایتی آکنده از شگفتی و گاه آکنده از غم و اندوه. گاه این روزها هم به‌دلیل ناکارآمدی برخی مسئولان، سخنانی می‌شنوم در باب شهدا که دلم را به درد می‌آورد. می‌دانی چرا می‌رنجم؟ چون از نزدیک غربت و اشک خانواده شهدا را دیده‌ام. از نزدیک دست خط شهدا را خواندم که چه امیدی به آینده کشور داشتند و برای چه رفتند.  من از روی اطلاعات شبکه‌های مجازی و داد و دعواهای حزب‌ها از شهید سخن نمی‌گویم، از شنیدن روایت‌ها از بیان خانواده‌هایشان و ... سخن می‌گویم.

نوجوان که بودم در طرح همکلاسی آسمانی، به خانواده شهدای دانش‌آموز سر می‌زدیم و مستند زندگی شهدای دانش‌آموز شهر خود را تهیه می‌کردیم، گاه روایت‌هایی می‌شنیدیم از نوجوان‌های شهیدی که هم سن‌و سال ما بودند اما نگاهی کلان‌تر از نسل ما به زندگی داشتند و پس از دیدارها، ساعت‌ها در خود فرو می‌رفتیم. اولین پرونده، پرونده شهید «محمدرسول رضایی»، کوچک‌ترین شهید استان همدان روی میز بود تا رسید به شهدای دیگر مثل مجید کرمی، مهرداد صوفی و... .

وارد دانشگاه که شدم، همین طرح را برای شهدای دانشجو شهر محل تحصیل به دانشگاه ارائه دادم و تیم‌های مستندسازی را تشکیل دادیم و شروع به مستندسازی کردیم. رسید به طرح کوله‌بار و عازم جنوب شدم، سال ۱۳۸۹ در منطقه اروندکنار مشغول خدمت‌رسانی به مردم بودیم، حوالی ۱۰ شب بود که مادر شهید گمنامی نزد ما آمد و گفت: «پسرم زمان رفتن گفت ۷ روز دیگر برمی‌گردم و الان ۲۷ سال است منتظرم این ۷ روز تمام شود»! آری قصه شهدای گمنام، روایت غریبی مادر و پدرهایی است که سال‌هاست چشم انتظار قاب در هستند. پدر و مادرها معنای انتظار را بهتر می‌فهمند. انتظار جانکاه است. از آن روز، قصه شهدای گمنام برای من با تمام شهدا فرق کرد، آن‌ها شقایق‌های غریب در زمان هستند که تمام ایران خانواده آن‌ها شده‌اند.

از آن روز نیز برایم خادمین شهدای گمنام قابل احترام بوده‌اند، از جمله هیئت تپه نورالشهدا، هیئتی مردمی که یک شب میهمان‌شان بودم و با مهربانی و فروتنی پذیرای ما شدند. کسانی که حتی نام‌شان را نمی‌دانم، اما ادب و مهربانی آن‌ها در خاطرم همیشه ماندگار است.

اگر روزی کلکچال رفتید، حتما سری به این مکان آرام بزنید، تضمین می‌کنم، یک غروب اینجا دل شما را خواهد برد.

به وقت اول بهار من در تپه نورالشهدا در ۱۸ خرداد ۱۳۹۹

 


 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۹ ، ۲۲:۵۸
پرستو مرادی

در وصیت خود نوشته  بود «خدایا تو می‌دانی که همواره آماده بودم آنچه را تو خود به من دادی در راه  عشقی که به راهت دارم نثار کنم. اگر جز این نبودم آن هم خواست تو بود».

 

خوانده‌ام که امضایش این بود «من کان لله کان الله له...هر که برای خدا باشد، خدا برای اوست...»

او به زیبایی قهرمان را فردی غالب بر خویش معنا کرد و به زیبایی دنیا و زندگی را توصیف کرد «چه چیزهایی برای ما می‌ماند؟ و چه چیزهایی برای ما نمی‌ماند؟ آدم‌ها بعضی وقت‌ها اشتباه می‌کنند و غافلند، واقعا ما انسان‌ها غافلیم؛ این درجه که بر دوش من است تا کی برای من می‌ماند؟ حداکثر تا زمانی که خدمت می‌کنم، چه رسد به اینکه بازنشسته شویم. جوانی هم که نشاط به انسان و شادابی به زندگی می‌دهد آن هم بعد از مدتی نخواهد بود. ثروت و مال و منال همه بعد از مدتی از دست خواهند رفت تازه آن‌ها که خیلی نگهدارش هستند، هیچ نمی‌ماند، جز کرباسش! اما همین ما انسان‌ها گول زندگی را می‌خوریم و ممکن است کل تلاش‌های ما برای همین چیزهایی باشد که از بین می‌رود. در حالی که در این گذر زمان چیزهایی به‌دست می‌آید که می‌توان نگه داشت».

شهید سپهبد علی صیاد شیرازی در سال 1323 در شهرستان درگز شمال خراسان رضوی دیده به جهان گشود. در سال 1343 وارد دانشکده افسری شد. همواره یک دانشجو ممتاز بود در تمام دوره‌های تحصیلی و آموزشی خود. در سال 1351 برای گذراندن دوره تخصصی توپخانه به امریکا اعزام شد. در سال 1360 فرمانده نیروی زمینی ارتش کشور و در سال 1372 جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح کشور شد. اما در بامداد روز 21 فروردین در پوشش رفتگر آمدند درب خانه او و با دادن نامه‌ای به او، مقابل دیدگان خانواده‌اش او را با شلیک چهار گلوله به جمجمه او شهید کردند.

من صیاد را دوست دارم، زندگی نامه او را خواندم. نظم و انضباط، عشق و جوانمردی، توجه به زیردست، ایمان به خدا در همه حال و ... در تمام ابعاد زندگی او موج می‌زند. مزار او در قطعه 29 بهشت‌ زهرای تهران کمی آن سوتر از مزار شهید آوینی قرار دارد. یک سپهبد، یک قهرمان را ناجوانمردانه ترور کردند. حداقل خوب است زندگی‌نامه قهرمانان خود را بخوانیم.

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۹ ، ۲۱:۴۵
پرستو مرادی

یک شوخی بود همه چیز، به خنده گفتم  موضوع انشا، علم بهتر است یا ثروت؟

استاد برگشت و گفت: خوبه، با این موضوع انشا بنویسید.

سر کلاس معادلات دیفرانسیل گفت بیا مقابل بچه‌ها و انشایت را بخوان.گفتم نه! گفت باشه همان جا بخوان.

انشا را که خواندم. استاد با خودش انشا را برد. بعدها صدایم کرد و این  کتاب را به من معرفی کرد.

درست ده سال پیش اولین بار بود که کتاب «توسعه و مبانی تمدن غرب» را خواندم.  کتابی که  لایه‌های پنهان توسعه‌یافتگی را بر تو عیان می‌کند. اصلا انگار نویسنده مو را از لای ماست بیرون کشیده باشد، تازه می‌فهمی آنجا که آوینی نوشته است «فدا کردن اعتبار، شخصیت، حرمت و حیثیت انسانی به پای بت علم و فن‌شناسی، سوغات بزرگ تمدن مصرفی است»، یعنی چه؟

آنکه که سید  مرتضی نوشته است «نظام آموزشی دانشگاهی نظامی "عرضی" است...پیوند طولی بین علوم در نظام آموزشی کنونی گم شده است و دیگر هیچ روحی وجود  ندارد که این اعضای پراکنده را به یکدیگر پیوند دهد. فیزیک، شیمی، ریاضیات، ادبیات، فسلفه و معارف اسلامی و ... در عرض یکدیگر قرار گرفته‌اند و دانش‌جو می‌تواند بدون آنکه در ذهن خویش پیوندی طولی بین این مواد درسی پراکنده برقرار کند و جایگاه هر یک را در مجموعه مقالات خویش بداند، هر یک از این مواد را دنبال کند».

آری تازه می‌فهمی چرا رشد نمی‌کند، تمام اجزای فکر ما را  عرضی چیده‌اند، مسیر رشد اما در راستای یک طول است.

 به بهانه امروز، روز بزرگداشت سید  شهیدان اهل قلم، سید مرتضی آوینی، خواندن این کتاب را توصیه میکنم و سپاسگزارم از استاد معادلات دیفرانسیلم به خاطر معرفی این کتاب بعد از آن شوخی  انشا.

 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۹ ، ۱۶:۴۲
پرستو مرادی