نشانِ راه

قلم‌نوشت‌های یک مهندس مواد

قلم‌نوشت‌های یک مهندس مواد

نشانِ راه

نشان را علامت و نشانه معنا کرده‌اند. در اینجا نشان‌های راه زندگی در پیچ و تاب‌ها بیان می‌شود. آن نشان‌هایی که حافظ به زیبایی گفت:
از امتحان تو ایام را غرض آن است / که از صفای ریاضت دلت نشان گیرد

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۲ مطلب با موضوع «کتابخانه :: اسلام» ثبت شده است

انسان هر چه می‌کشد از زبان خویش می‌کشد. این زبان که گاه اگر سخن بگوید خیر کثیر را رقم می‌زند و گاه اگر سکوت آرامش را به ارمغان می‌آورد. حال بسته به فهم و تدبیر ماست که بدانیم کی و کجا سخن بگوییم و کجا سکوت کنیم. آیت الله مجتبی تهرانی در کتاب سخن و سکوت به خوبی معنای سخن و گفتار را بیان کرده اند و در ادامه برتری سخن بر سکوت و زمان های برتری سکوت بر سخن را بیان کرده اند. سخن خیر از سکوت خیر بهتر است و سکوت شر از سخن شر بهتر، چرا که اثر سخن شر چند برابر سکوت شر است.

با خواندن این کتاب تازه می‌توان فهمید چه بخش عمده‌ای از حرف‌های ما باطل و بیهوده است و چه بسا این سخن‌های دنیایی اثر مضری بر روح و روان ما باقی گذاشته است. خواندن این کتاب را به شما توصیه می‌کنم. قیمت مناسبی هم دارند.

به امید آنکه بیاموزیم چه زمان سخن خیر داشته باشیم و چه زمان سکوت خیر.

 

 

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۰۰ ، ۱۲:۱۷
پرستو مرادی
 

گاهی نیاز است که رابطه خودمان با خدا را مرور کنیم و بدانیم واقعا رابطه ما وضعیتش چطور است؟ اصلا ما در این رابطه کجاییم و خدا کجاست؟  خودمان را بشکافیم و بدانیم دلیل ناآرامی‌های درونی ما از کجا نشات می‌گیرد؟

اینکه در گوش ما خواندن خوب باش آیا واقعا معنای بندگی همین است؟ اگر اینچنین بود که خیلی از مخلوقات خدا  فطرتا با هم نوعان خود خوب است.  خوب است بدانیم سهم در رابطه عبد بودن کجاست.

کتاب را خیلی وقت بود خریده بودم، شروع کردم به خواندش، دیگر نتواستم کنارش بگذارم، وقتی فهمیدم خوب بودن یکی از فواید و به قول امروزی ها  اشانتیون بندگی است. هدف از بندگی خوب بودن نیست. اصلا وقتی بنده خدا می‌شوی، ناگریز خوب می‌شوی.

ورق می‌زنی و می‌فهمی باید در ضمیر ناخودآگاهت این هک شود که هیچ چیز متعلق به تو نیست، وقتی اینچنین شد، دیگر بابت از دست دادن‌ها بهم نمی‌ریزی و برآشفته نمی‌شوی

یک جای کتاب نویسنده می‌گوید: «بچه کوچکم را بردم بیرون از خانه و مشغول تماشای اطراف بود و در همین حال دست خودش را در هوا می‌چرخاند تا دست مرا بگیرد...من کمی دستم را عقب کشیدم که بدانم چکار می‌کند. بعد از مدتی با نگرانی برگشت  نگاه کرد و جای دستم را پیدا کرد و دستش را به دستم رساند و باز مشغول تماشا شد. در  آن لحظه خیلی از خدا خجالت کشیدم. گفتم من وابستگی و احتیاجاتم به خدا از این بچه بیشتر است، ای کاش من هم هر روز صبح که از خانه بیرون می‌آمدم دستم را می‌گرداندم تا دستم را به خدا بدهم، بعد مشغول تماشا بشوم»

از نگاه من، خدا برای ما چیزی کم نگذاشته است، این ماییم که خیلی کم گذاشتیم. همدیگر را آزردیم و از راهنمای وجودی خود برای زندگی بهتر کمک  نگرفتیم. به گمانم دستورهای خدا با تمام سختی‌هایش برای رشد و شادی ماست، اما ما غافل از رحمت پشت دستور هستیم و اشتباه آنجا بود که به حرفش گوش ندادیم و در جهان نگاه نکردیم و تفکر نکردیم که حضورش را دریابیم...اگر کمی در چمنزار قدم بزنیم و آسمان را نگاه کنیم، بی‌شک آرام آرام عاشق او می‌شویم...

او منتظر که ما برگردیم...

خواندن این کتاب خالی از لطف نیست و شاید نگاهی دیگر به ما ببخشد برای بیشتر تامل کردن در الطاف خدا

از نگاه تو رابطه با خدا چطور است؟

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۹ ، ۲۳:۲۲
پرستو مرادی